۱۴ فروردین ۱۳۸۸

مساله ستم ملی در ایران :عباس لسانی

ساوالانمساله ستم ملی در ایران :

عباس لسانی

هر نوع بحث راجع به ستم ملی , غالبا" به از بین رفتن هویت و زبان فرهنگ یک ملت اشاره دارد, که در بعضی از کشورهای جهان سوم حکومت هایی که قلمرو حکومتی آنها ترکیبی از اقوام و ملل مختلف با زبانها و فرهنگ گوناگون است اعمال می کنند. ستم ملی توسط حکومت ها غالبا" با هزاران ترفند اقتصادی, فرهنگی و تبلیغاتی و صرف میلیاردها ثروت ملی صورت می پذیرد.

معمولا" ستم ملی به صور مختلف صورت می گیرد:

1- ستم سیاسی: مانند کنار گذاشتن افراد وابسته به گروه اقلیت از مشارکت موثر در زندگی سیاسی.
2- ستم فرهنگی: مانند ممنوعیت از یادگیری و بکار بردن زبان و یا لهجه ای ویژه و ممنوعیت انتشار و یا استفاده از آن در رسانه های گروهی.
3- ستم اقتصادی: دستگاه حاکم طبق برنامه ای ویژه کوشش می کند تا منافع اقلیت را به حداقل ممکن کاهش دهد و یا آن را نفی کند.
4- ستم فیزیکی: مانند جابجایی اجباری اقلیت ها به منطقه خاص از سرزمین خودشان و یا سرزمینی دیگر و یا اشغال سرزمین آنان بوسیله اسکان افراد وابسته به گروهی دیگر و سرانجام جابجایی گروههای دیگر در سرزمین اقلیت ها بطوری که بافت و نسبت جمعیتی سرزمین گروه اقلیتی دگرگون شود ( خوبروی پاک, ص136).

با به قدرت رسيدن رضا ميرپنج و با حمايت دولت انگليس و ايادی داخلی و خارجی و روشنفکرنما های خود فروخته ، استراتژی يکسان سازی ملل ايران در دستورکار دولت رضا مير پنج قرارگرفت.

و در زمان کنونی نیز سياست ديكته شده از سوي استعمار انگليس بر حاكمان پهلوي (جمهوری اسلامی) نه تنها مو به مو اجرا مي شود بلكه با بهره گيري از تكنولوژي معاصر شدت و حدتي صد چندان به آن بخشيده اند؟ همان سياستي كه هدف نهايي اش نابود كردن عنصر تورك در منطقه، خصوصا در ايران بود. استعمار انگليس به خوبي دريافته بود كه با وجود روح عصيانگر،‌ ظلم ستيز و ضد استبدادي ملت تورك آذربايجان، استثمار ديگر ملل ايران غيرممكن خواهد بود. اينك دو راه براي اجراي پروژه شوم خود در پيش رو داشت: روش اول؛ نسل كشي فيزيكي. روش دوم؛ نسل كشي فرهنگي. اما براي اجراي اين ماموريت بسيار مهم به سرسپردگاني نياز داشت و چه گزينه اي بهتر از خاندان پهلوي. استعمار با اين انتخاب، در جهت اهداف خود نشانهاي ديگري را نيز مي زد. بعد از ورود اسلام به ايران بعد از هزار و اندي سال، حكومت را از دست اكثريت تورك غصب و به دست اقليت فارس سپرد و اين شگرد موذيانه از سياست هاي خطرناك استعمار پير بود كه در اكثر ممالك تحت نفوذ خود اعمال مي كرد؛ مسلط نمودن اقليت بر اكثريت. بعد از بر سر كار آمدن رضا پهلوي هر دو روش فوق الاشاره با تمام توان به اجرا گذاشته شد و اعمال آن سياست بعد از عزل او و نصب پسرش نيز به شدت ادامه يافت. چنانكه در 21 آذر ماه 1325 محمدرضا پهلوي با ياري و دخالت مستقيم نيروهاي آمريكايي قيام ملت آذربايجان را به خاك و خون كشيد كه منجر به شهادت بيش از هفتاد هزار نفر از فرزندان غيور و آگاه اين ملت مطلوم و حق طلب شد. اما اين نيز براي رسيدن به استراتژي مورد نظر كارساز و كافي نبود .زيرا ملتي به آن بزرگي (به لحاظ جغرافيايي و جمعيتي) را نمي شد با قتل عام ها نابود كرد. لذا روش كارسازتري كه از اوايل به قدرت رسيدن رضا پهلوي آغاز شده بود با بي رحمي تمام ادامه يافت؛ يعني سياست هجوم همه جانبه به تمامي اركان فرهنگ اين ملت مغلوب و مظلوم. تحقير زبان توركي در همه ابعاد و ممنوعيت تدريس آن در مدارس و حتي منع استفاده از آن در اماكن عمومي و دولتي به صورت نوشتاري و گفتاري و تحريف تاريخ اين ملت با سرمايه گذاري كلان با مدد جستن از قلم به مزدان داخلي و خارجي از جمله آثار جعلي يهوديان اعمال و اجرا شد. آنان هجمه هاي فرهنگي را نيز كافي ندانسته و اقدام به نابود كردن اقتصاد آذربايجان نمودند تا موجبات در به دري فرزندان اين ملت و كوچ آنان به استانهاي فارس نشين جهت به دست آوردن لقمه ناني و متعاقب آن شكستن غرور ملي و از دست دادن اعتماد به نفس ملي و بروز فاجعه اي بزرگتر به نام خود كم بيني ملي را موجب شوند كه نتيجه آن استحاله و نابود شدن كامل است. آري! شوونيسم فارس منابع زيرزميني را چپاول و منابع رو زميني را با روشهاي مختلف نابود كرد.اين در حالي بود كه سرمايه گذاري ملي در آذربايجان عملا ممنوع شده بود و سرمايه گذاران شخصي و خصوصي با انواع و اقسام روشها از منطقه دور نگه داشته مي شدند. اينها فقط ذره اي از مظالمي است كه در طول يك قرن بر ملت آذربايجان رفته است و براي بيان بيش از اين اكنون مجال نبود.

آنچه بر سرزمين ما آذربايجان رفت بدتر از ممالك تحت استعمار و استثمار مستقيم بود و حال همگان شاهديم كه بعد از سقوط شاهان نه تنها وضع تغيير به مثبت نكرده بلكه بدتر هم شده است زيرا حكومت اسلامي نيز تداوم دهنده آن سياست شوونيستي و فاشيستي مي باشد. اما با مكانيزمها و ابزارهاي بس خطرناك.اينها همه و همه براي آن بوده و هست تا ملت آذربايجان را در معرض اليناسيون كه در نهايت منجر به آسيميلاسيون و استحاله فرهنگي مي شود قرار دهند و به همان هدف نهايي شوونيسم فارس يعني نابودي معنوي ملت تورك آذربايجان نائل آيند كه در بسياري از مناطق آذربايجان قربانياني هم گرفته شده است. قربانياني چون استانهاي همدان، اراك، قزوين و استانهاي در معرض قرباني شدن از جمله: زنجان، اردبيل و آذربايجان غربي كه با سياست خطرناك و شوم تر ديگري در حال واگذار شدن به كردها مي باشد. اين گونه سياست هاي شوونيسم فارس گام به گام به ثمر مي نشيند و اينها نشد مگر در نتيجه از خود بيگانگي ملت ما با از دست دادن عرق ملي، غرور ملي و اعتماد به نفس. اما براي جلو گيري از اين فاجعه ملي، آگاهان و بيداران اين ملت طي ساليان گذشته براي بيداري ملي اين ملت تلاشهاي فراواني انجام داده اند كه خوشبختانه ثمراتي نيز داده است و يكي از آن دستاوردها قيام و خروش ملي ملت آذربايجان در نيمه اول خرداد ماه 1385 (اطمينان دارم ملت آذربايجان آن روزهاي تاريخي را فراموش نخواهد نمود و روز اول خرداد هر سال را براي ايجاد وحدت، انسجام و قدرت بيشتر در تداوم قيام و همچنين ارج نهادن به استارت جسورانه مردم قهرمان تبريز در آن تاريخ و آن روز به عنوان روز قيام ملي گرامي خواهد داشت.) بود و به رغم برخورد وحشيانه با آن حركت مدني و مسالمت آميز كاخهاي فاشيزم فارس را لرزاند. اما آزاردهنده تر از هر چيز اينكه سركوبگران، محاكمه كنندگان و زندانبانان آن قيام، برادران!!! تورك ما بودند. آنان نيز قربانيان سياست هاي شوونيسم فارس بوده و هستند. اكثر عوامل سركوب و خفقان خودي هاي از خود بيگانه بودند و هستند.

هیچ نظری موجود نیست: