۰۲ خرداد ۱۳۸۸

زن بازیچه ای در بازی حرکت ملی,مرد سالاری به زبان ترکی


در یک فضای آزاد و بدون هیچ گونه تعصب فکری قصد نگاهی اجمالی به نقش زن در حرکت ملی آذربایجان یا به عبارت بهتر رابطه ی میان دو ریشه هویتی یک فرد که بارها از طرف هر دو گروه فکری مورد نگاههای رادیکال و اکثرا متعصبانه روبه رو شده است.ابتدای کلام را با جمله ای زیبا از شارل فوریر شروع می کنم:در هر جامعه،درجه آزادی زنان مقیاس طبیعی آزادی عمومی است(البته همین جمله توسط خود کارل مارکس در دستنویس های اقتصادی و فلسفی 1844هم ذکر شده است).
حرکت ملی آذربایجان به عنوان یک جریان فکری که بخش عمده ی آن را ناسیونالیسم تشکیل داده همانند یک سیل خروشان خود را به عنوان مطرح ترین جنبش اجتماعی آذربایجان شناسانده است.می توان در حالت کلی از این حرکت،به عنوان یک حرکت حق طلبانه نام برد که این تعریف بخش های دیگر آن را نیز پوشش می دهد(بحث هایی چون دموکراسی،حقوق بشر و...)در این میان زن،تشکیل دهنده ی بیش از نیمی از جامعه ی آذربایجان همواره از شروع این جریان فکری سعی در ایجاد رابطه ی منطقی میان هویت جنسی و هویت ملی خویش بوده است.زن به مثابه ی جنس دوم در ایران و زن آذربایجانی به عنوان جنس دوم،جنس دوم در جامعه ی زنان ایران مسئله ای بود که زن آذربایجان را به ناچار در گیر این حرکت می کند.(البته این رابطه کاملا دو طرفه می باشد)در هر حال حرکت ملی نیز در نگاه اول نمی توانست سعادتی را برای ملتی تضمین کند که تنها از مرد تشکیل شده است و باز جنبش زنان نیز برای شناخت دغدغه ها و مشکلات یک زن در آذربایجان،مجبور به شناخت آذربایجان می بود چرا که در شرایط استعمار و استثمار یک ملت،فرد هیچ وقت وضیعتی جدا از ملت ندارد چه رسد به اینکه جامعه آذربایجان پدر سالاری را در تار و پود خود شاهد است(به مورد زن و زبان درآذربایجان برای مثال ضرب المثل های مردانه که در حمد و ستایش مقام مرد و نکوهش مقام زن مطرح است)
حال برای بررسی بهتر قضیه لازم می دانم واقعیتی را متذکر شوم و آن عدم رفتار دموکراتیک حرکت ملی بر خلاف ادعای این گفتمان است(جبه گیری های شدید و گاها غیر اخلاقی و رفتارهای مستبدانه در مورد هرگونه دگر اندیشی و انحصار طلبی های شدید و سوء استفاده از نام هایی چون حرکت ملی آذربایجان ،آذربایجان و...در جهت تحمیل افکار فردی بر جمع و ...
زن به مثابه ی تولید کننده ی یک ترک: نگاهی که به زن در حرکت ملی آذربایجان وجود دارد،در اکثر مواقع نگاهی است کاملا مرد سالارانه.وجود زن زمانی لازم است که قرار است مادر یا پرورش دهنده ی یک فرزند ترک زبان باشد در غیر اینصورت موجودی به نام زن هیچ گونه ارزشی نداشته و شایسته توهین با هر گونه ادبیاتی را دارد.نگرش به زن قبل از هرگونه نگرش انسانی نژادی است و حتی بارها دیده شده که این نگرش جای خود را به نژاد فعال نیز داده است.زن طوری در این جریان حل شده که در مواردی توجه به خواسته ها و دغدغه های خود،در صورت احساس یک نیاز ملی باید مطرح سازد در غیر اینصورت خائنی است که شرایط و مصلحت های ملت خویش را درک نکرده و متهم به پیوند با جریان های مرکزگرا میشود.و باز زیادند فعالین هویت طلب زنی که اقدام به مطالبه خواسته ها و حقوق جنسیتی خویش نموده اند و به دنبال آن فورا طرد شده اند.نکته ی جالب قضیه اینجاست که همین فعالین به ضعم ما فمنیست از سوی مرکز به تجزیه طلب بودن متهم هستند.در صورت مشاهده زنی با زوج غیر ترک مهر معاند آن زن بلافاصله بر پیشانیش زده می شود،حال آن که کم نیستند فعالین و محققین مرد موجود در حرکت که دارای زوجه ی غیر ترک هستند و هیچ گاه انگشت اتهامی به سوی آن ها نشانه نرفته و از این افراد همیشه به عنوان فرزندان خلف آذربایجان نیز یاد شده است.سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که شرط لازم و کافی برای فرزند خلف بودن در چیست؟از قرار معلوم داشتن حس وطن دوستی تنها شرط لازم برای این مسئله است و این جنسیت فرد است که حرف آخر را خواهد زد.این مسئله حتی در ادبیات سیاسی حرکت ملی نیز رسوخ کرده و آن را تحت الشعاع قرار داده است.البته از موارد مذموم ناسونالیسم که همانا نگاه نژادپرستانه و راسیستی به قصیه است،از عوامل اصلی تولید کننده ی چنین فکر مسموم می باشد.فرد با نگاه به گذشته و تاریخ خویش دچار یک نوع غرور همراه با خودخواهی می شود و هر لحظه قصد بازگشت به آن امپراطوری های چند هزار سال پیش را در سر می پروراند،این سنت گرایی که همراه با اعمال و اجبار یک زندگی جهان خانگی به جنس زن است باعث استثمار جنس زن در فضای آشپزخانه ای می گردد.در این شرایط زن باید به پخت و پز و پذیرایی مهمانان فعال سیاسی مرد هویت طلب پرداخته و این است یک زن به اصطلاح میللت چی!!و این است برابری یک با یک لااقل در آذربایجان!!!!
*
تئوریزاسیون حرکت ملی و زن: با بررسی ساده ی علل پیدایش حرکت ملی آذربایجان و نقش افراد در پایه ریزی فکری چنین حرکتی تقریبا هیچ اثری از حضور زن وجود ندارد.این مسئله اگر چه در مرحله ی پیدایش به نحوی قابل اغماض باشد ولی در ادامه جریان کاملا غیر منطقی و غیر دموکراتیک است.جلسات مردانه با افکار مردانه و اندیشه های مردانه در نتیجه مصوبات مردانه،در اولین فرصت ممکنه به زنان میلت چی تحمیل می شود.اسپندر یکی از معروف ترین زبان شناسان اجتماعی در کتاب"مرد زبان را ساخت اشاره می کند که زنان در طول تاریخ نمی توانستند تاثیری بر زبان داشته باشند،چون همواره مردان آنان را ساکت کرده و کنار گذاشته اند حال این مسئله مطرح می شود که با این رویه طرحی تئوریزه می شود برای سعادت مردان آذربایجان!!ریشه این مسئله نیز همان دیدگاه ذات گرایی با رویکرد نقصان نسبت به زن در حرکت ملی می باشد.گفته هایی چون؛زن به خاطر زن بودن نمی تواند در جلسات شرکت کند!اگر هم آمد می خواهد چه بگوید که ما نمی دانیم!مشکل زمانی حادتر می شود که عامل مذهب و فرهنگ ناموس جنسی نیز به آن اضافه گردد.در آن صورت زن علاوه بر کارهای خدماتی و تدارکاتی پشت صحنه ای مجبور به مراقبت از خود و خانواده در ایامی میشود که مرد در زندان های سیاسی مشغول مبارزه برای اهداف خویش است.در راه این مبارزه زن از اول تا آخر نقش یک تدارکات چی را بازی می کند که حتی حق دستگیر ی توسط نیرو های امنیتی را نیز ندارد،زیرا مشخصه اصلی یک ترک غیرت آن است!!! در این صورت مرد به بی غیرتی متهم می شود!خنده دار ترین مطلبی که توسط این سری افراد مطرح می شود این است که اگر روزی ما به حق و حقوق خود رسیدیم،حق و حقوق زنان آذربایجان را نیز خواهیم داد!این جمله به آن می ماند که یک اپوزیسون فارس خارج از کشور به ما بگوید که ای فعالین آذربایجان بیایید ایران را از یوغ آخوند ها نجات بدهیم و بعد با هم حساب و کتاب میکنیم.بدین سان زن آذربایجان به سادگی هرچه تمام توسط یگ جریان سیال و روبه رشد سیاسی از عرصه حیات سیاسی حذف می شود و نادیده گرفته شدن این حذف تاریخی پرسشی است که چند سالی است بی پاسخ مانده است و شاید فعالان سیاسی آذربایجان از ترس متهم شدن به تمایلات فمنیستی که در تفکر ریشه دار این مرز و بوم مترادف با بی بند باری و آزادی جنسی است و در نتیجه مذموم وقبیح است،هنوز حاضر به پاسخ دادن نشده اند و صد البته که این رفتار رجال سیاسی حرکت باعث بدگمانی جامعه زنان به کل حرکت ملی نیز خواهد شد.سخن وری و شور افکنی درباره دموکراسی بدون تاکید گستاخانه بر ضرورت حضور نیمه ای از جمعیت این ملت وهمی مالیخولیایی است.رسوب افکار متحجر سنتی در افکار عمومی آذربایجان باعث عدم فرار فعالین از آن شده است(این که زن باید قدم آهسته بردارد،سخن را نرم و ضعیف بگوید مثل اینکه از ناخوشی برخواسته باشد!هنگام ازدواج فرد قصد خرید کالایی به نام زن را دارد و هر چه مضامین بد قولی و عهد شکنی و ترسیدن است به شخصیت زن نسبت داده می شود و هر چه جوانمردی،وفای به عهد و بی باک بودن اتست به شخصیت مرد نسبت داده می شود و...)
نگاه ناسیونالیستی به زن : برخی از فعالین حرکت ملی زن را در حد مفاخر اسطوره ای و تاریخی درک کرده اند.آنان قصد ایجاد چهره ای از زن آذربایجان دارند که مطابق با اهداف ناسیونالیستی خویش است.شخصیت هایی چون زینب پاشا ها جر خانم یا آنا تومروس که باید به ستارخان ها و قاچاق نبی های حرکت ملی کمک کنند یا سر پان فارس ها را همچون سر کوروش ببرند در غیر این صورت آن زن موجودی بی ارزش خواهد بود.این گروه افراد سعی دارند با دموکرات جلوه دادن خویش،در مرحله اول صورت مسئله را تغیر می دهند و با ساده نمودن آن فورا جواب را نیز ارائه می دهند.افزودن پسوند یا پیشوند ترک به لفظ زن پس زمینه ی فکری این افراد را تشکیل می دهد.
شاید چرایی مطرح کردن این مورد آن هم در این شرایط علل خصوص فضای انتخاباتی حاکم بر حرکت ملی آذربایجان ذهن مخاطب را در گیر کند.از قرار معلوم شورایی بنام"شورای هماهنگی انتخابات "ایجاد شده که قصد ایجاد یک نوع اجماع فکری در مورد انتخابات ریاست جمهوری ایران را دارد.ترکیب این شورا واقعا سوال برانگیز است،چرا که هیچ زنی در ترکیب آن وجود ندارد.چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟#
سارای گئرمیلی

هیچ نظری موجود نیست: