۰۱ شهریور ۱۳۸۸

تاریخچه ملی شدن صنایع نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حسن جداری


تاریخچه ملی شدن صنایع نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

حسن جداری

در سالهای آخر جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵-۱۹۳۹)، درنتیجه برافتادن زور و قلدری رضا شاه، آزادیهای نسبی دمکراتیک در ایران بوجود آمده و احزاب و سازمانهای سیاسی، شروع بفعالیت کردند. آزادی مطبوعات و اظهار عقیده نیز تا حد قابل ملاحظه ای تامین گردید. در این سالها، مبارزات دمکراتیک وضد فئودالی در مناطق مختلف کشور، بویژه در آذربایجان و کردستان دامنه وسیعی بخود گرفته و در ماههای آخر سال ۱۳۲۴ و اوایل سال ۱۳۲۵، منجر به وجود آمدن حکومتهای دمکراتیک ملی در آذربایجان و کردستان شد. اما ارتجاع هار ایران در وابستگی بامپریالبسم انگلیس وبا کمک و حمایت این دولت مکار استعماری و امپریالیسم تازه نفس آمریکا، در سالهای پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰، بتدریج مواضع ضعیف خود را تحکیم بخشیده و امر سرکوب بیرحمانه جنبشهای دمکراتیک خلقهای بپا خاسته ایران را هدف خود قرار داد. نبودن حزب انقلابی طبقه کارگر در صحنه سیاسی کشورو عدم وجود جبهه رزمنده متحد نیروهای ضد امپریالیستی و دمکراتیک، از عواملی بود که کار ارتجاع ایران را در یورش به جنبشهای دمکراتیک و سرکوب آزادیهای موجود، آسانترساخت. در ۲۱ آذر ۱۳۲۵، ارتش ارتجاعی بسر کردگی شاه، به آذربایجان و کردستان یورش برده، پس از سرکوب ددمنشانه جنبشهای دمکراتیک در این نواحی، هزاران تن ازبهترین فرزندان خلقهای مبارز آذربایجان و کردستان را کشتار کرد. سالهای پس از شکست جنبشهای دمکراتیک در مناطق شمالی و شمال غربی، سالهای هر چه بیشتر نیرو گرفتن ارتجاع و دوران گسترش دامنه خفقان و دیکتاتوری در کشور بود. در این سالها، در نقاط مختلف ایران، اجتماعات و کلوبهای احزاب و سازمانهای مترقی از طرف دشمنان آزادی، مورد حمله قرار گرفته و آزادی بیان و عقیده محدودیت بیشتری پیدا کرد. به دنبال این یکه تازیهای ارتجاع حاکم، دوران جدیدی از پیکار و مبارزه بی امان دموکراتیک وضدامپریالیستی، آغاز گردید.

اوضاع مساعد بین المللی، ضعف نسبی امپریالیسم انگلیس در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، تشدید هر چه بیشتر استثمار توده های زحمتکش از طرف ارتجاع وابسته بامپریالیسم، وخامت وضع اقتصادی کشور و بالا خره اجحافات و تعدیات شرکت سابق نفت انگلیس و ایران – که دولتی در داخل دولت بود و در کلیه امور کشور دخالت میکرد- دست بدست هم داده و زمینه را جهت اوجگیری مبارزات ضد امپریالیستی و آزادیخواهانه خلقهای در بند ایران، مساعدتر ساخت.

از آغاز سال۱۳۲۸، جنبش عظیمی جهت ملی ساختن صنایع نفت درسرتاسر کشور، بوجود آمد. این یک حرکت مترقی وضد استعماری بود که ریشه کن ساختن نفوذ اقتصادی و سیاسی انگلیس را از ایران، هدف خود قرار داده بود. دکتر محمد مصدق که از شخصیتهای ملی و آزادیخواه محسوب میشد و در سالهای قبل از ملی شدن نفت، با دیکتاتوری رضا خانی و ایادی ودست نشاندگان امپریالیسم انگلیس نظیر سید ضیاءالدین طباطبائی، شدیداً به مبارزه پرداخته بود، در رأس مبارزات پر شکوه مردم، قرار گرفت.

در آن روزها، هزاران تن از کارگران، عضو حزب توده ایران بودند. حزب توده که شورای متحده کارگران به آن وابسته بود، توجه بسیاری از کارگران و روشنفکران کشور را بخود جلب کرده و به عامل قابل ملاحظه ای در صحنه سیاسی ایران، مبدل شده بود. اما این حزب، بهیچوجه حزبی پیگیرو انقلابی نبود و از سیاستی سازشکارانه، پیروی میکرد. حزب توده، طرفدارمبارزه پارلمانتاریستی بود و راه انقلاب قهرآمیز و بر چیدن قهری بساط زور و قلدری امپریالیسم و سگهای زنجیریش را، قبول نداشت.

این حزب، در سال ۱۳۲۵، در بحبوحه اوجگیری مبارزات دمکراتیک خلقهای بپاخاسته آذربایجان و کردستان، در دوران پر حوادثی که حکومتهای ملی، تحت رهبری پیشه وری و قاضی محمد، در این دو منطقه حساس، مستقر گردیده و جنبش اعتراضی و اعتصابی کارگران نفت درجنوب کشور، ضربه های محکمی بر پیکر ارتجاع هار ایران، مینواخت، بجای یاری رساندن به جنبشهای دمکراتیک خلقهای آذربایجان و کردستان، پشتیبانی از مبارزات پر شور کارگران نفت و گسترش دامنه مبارزات حق طلبانه توده های زحمتکش به سرتا سر کشور، به کار اعتصاب شکنی پرداخته و به قوام، نخست وزیر وقت، این پیر کفتار ارتجاع، در سرکوب پیکار عظیم کارگران، یاری رسانید.

رهبری حزب توده که در گذشته نزدیک، چنین فرصت طلبانه به مسائل سیاسی مهم کشور برخورد کرده بود، در جریان مبارزات پر شکوه توده های بپاخاسته علیه شرکت غارتگر نفت انگلیس و ایران وبمنظورملی کردن صنایع نفت در سرتا سر کشور، سیاستی بس نادرست و غیر اصولی اتخاذ کرد. حزب توده، بجای حرکت در پیشاپیش جنبش ضد استعماری توده ها، نابخردانه، باخلالگری و خرابکاری در این پیکار ترقیخواهانه، پرداخت. رهبری این حزب، آشکارا با امر ملی کردن صنایع نفت مخالفت ورزیده و بجای کوشش در راه بسیج توده ها در مبارزه علیه سلطه سیاسی و اقتصادی امپریالیسم انگلیس در ایران، ملی شدن نفت را کاری نادرست و غیر عملی، ارزیابی کرد!

« بسوی آینده» نشریه رسمی حزب توده، در تاریخ ۵/۹/۲۹، در رابطه با مساله ملی کردن صنایع نفت در سر تا سر کشور که خواست مردم بپا خاسته ایران بود، چنین نوشت:«استیفای حقوق ایران از شرکت نفت انگلیس در شرایط فعلی امری است که قابل تحقق نیست.» «مردم» نشریه دیگر حزب توده، اضافه کرد:«اصولا چگونه میتوان صنعتی را که در دست امپریالیسم باشد، ملی کرد؟» (نشریه مردم ۶/۱۰/۲۹ ) «بسوی آینده»، دکتر مصدق را که در آنروزها مجدانه در راه ملی کردن صنایع نفت میکوشید و در سمت رئیس کمیسیون نفت مجلس که در ۳۰ خرداد ۱۳۲۹ تشکیل شده بود، در حال مبارزه با امپریالیسم غارتگر انگلیس بود، مورد حمله قرار داده و در شماره ۳/۸/۱۳۲۹ خود، چنین اظهار نظر کرد:« عوامفریبان آخرین تیر ترکش استعمارند و دکتر مصدق نماینده آنهاست. »

همین نشریه یکماه بعد، دکترمصدق و جبهه ملی را شدیداً بباد حمله گرفته و چنین نوشت:« مردم بخوبی میدانند که جبهه ملی، چه معجونی است و چگونه دست استعمار برای فریب توده های ملت ایران، آنرا بوجود آورده است. مردم، هیچوقت فراموش نمیکنند که پیشوای این جبهه، پیر مرد مکاری که نیم قرن است باغفال و فریب خلق مشغول است، در عمر دراز خود چه شعبده های رنگارنگی به قالب زده است». ( بسوی آینده ۷/۹/۲۹) رهبران فرصت طلب حزب توده که در مخالفت با امر ملی کردن صنایع نفت چنین دغل کارانه دکتر مصدق را میکوبیدند، همان کسانی بودند که در سال ۱۳۲۲، وقتی مصدق با اعتبار نامه سید ضیاء الدین طباطبائی جاسوس معروف انگلستان و عامل کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، در مجلس ۱۴ بشدت مخالفت کرد، در مورد وی چنین نوشتند:« همینکه نوبت باعتبار نامه دشمن بزرگ مشروطیت ایران رسید، ناگهان این وضع عادی برهم خورد و صدای دست زدن یکی از بزرگترین عناصرملی ایران، آقای دکتر مصدق وکیل اول تهران بمثابه یک ضربت قاطع بر پیکر ارتجاع خفه کننده استقلال و آزادی ملت ایران، تلقی شد. دکتر مصدق یکی از رجال سیاسی وطن پرست و ملی ایران است که در آغاز تغییر سلطنت و ایجاد رژیم منحوس ۲۰ ساله، دلیرانه مخالفت کرد و از حبس و تبعید نهراسید. . . . » (رهبر شماره ۲۳۹ مورخه ۱۵/۱۲/۲۲ )

رهبران سازشکار حزب توده، در دوران حکومت ملی مصدق نیز از حمله به او دست برنداشته و دکتر مصدق راکه بمثابه نماینده بورژوازی ملی با امپریالیسم انگلیس مبارزه میکرد، شخصیتی ملی و آزادیخواه بود و بهیچوجه با امپریالیسم غدار آمریکا تبانی نداشت، آشکارا نوکر آمریکا نامیدند. « بسوی آینده» در شماره ۳۳۱ مورخه ۹/۵/۱۳۳۰ خود چنین نوشت :« دولت دکتر مصدق کجا میرود؟ به جانب اطاعت کور کورانه از آمریکا، وگرنه چرا مملکت را به آمریکا میفروشد». همین نشریه در شماره ۳۲۷ مورخ ۴/۵/۳۰ خود، دولت دکتر مصدق را به سازش با شرکت نفت جنوب متهم ساخته و او را نوکر آمریکا نامید! «دولت دکتر مصدق با پیروی محض از امپریالیسم آمریکا، راه خیانت و سازش با شرکت نفت جنوب را در پیش گرفته است.» طبیعی است حزبی که چنین نابخردانه و فرصت طلبانه با دکتر مصدق که در آن روزها با سلطه استعماری بریتانیا در ایران مبارزه کرده و کوششها وفعالیتهایش سمت و سوی ترقیخواهانه داشت، برخورد میکرد و آشکارا به تخطئه مبارزات مردم در جهت ملی ساختن صنایع نفت پرداخته بود، نه میتوانست به این پیکار عظیم ضد امپریالیستی خلق رهبری داده و به آن جهت دهد و نه قادر بود به کسانی که بنحوی از انحاء در این راه کوشش میکردند، کمک ویاری لازم را برساند. مخالفت و عناد رهبران حزب توده با دکتر مصدق و جبهه ملی در دوران ملی کردن صنایع نفت، لطمات مهلکی برپیکر مبارزات دمکراتیک و ضد امپریالیستی توده های زحمتکش ایران زده و کار دربار و امپریالیستهای ددمنش آمریکا و انگلیس را در امر سرنگون ساختن حکومت ملی مصدق در ۲۸ مرداد۱۳۳۲، آسانتر ساخت.

پیکار عظیمی که در سال ۱۳۲۸، علیه شرکت غاصب نفت انگلیس و ایران و در راه طرد نفوذ اقتصادی وسیاسی امپریالیسم انگلیس از کشور، شروع شده بود، در آغاز سال ۱۳۲۹، حدت وشدت بیشتری یافت. دولت دست نشانده ساعد مراغه ای جهت مبارزه با پیکارضد امپریالیستی مردم و بمنظور حفظ منافع بریتانیا در ایران، در تیر ماه ۱۳۲۸، قرارداد الحاقی گس – گلشائیان را تقدیم مجلس نمود. این قرارداد، قراردادی استعماری و اسارت آوربود که هدفی جز تامین منافع امپریالیسم انگلیس را دنبال نمیکرد. این قدرت آزمند استعماری، در شرایط حساس سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم، در حالیکه از یک طرف، مبارزات حق طلبانه خلقهای تحت ستم علیه امپریالیستهای خون آشام، شدت یافته و از طرف دیگر، امپریالیسم تازه نفس آمریکا، در راه کسب مناطق نفوذ در خاور میانه کوشش بعمل میآورد، سخت به اندیشه حفظ منافع خود در نقاط مختلف جهان و از آنجمله در ایران افتاده و در این راه از هیچ تلاشی، فرو گزاری نمیکرد.

قرارداد الحاقی گس – گلشائیان، بر پایه قرارداد نفت در ۱۹۳۳، تنظیم گردیده بود. قرارداد نفت ۱۹۳۳، در دوران حگومت رضا شاه، در شرایط وجود دیکتاتوری و خفقان، بر ایران تحمیل شده، قراردادی بضرر منافع خلقهای اینکشور و به سود امپریالیسم انگلستان بود و بمدت ۶۰سال، منابع نفتی ایران را در بست در اختیار شرکت نفت ایران و انگلیس، میگذاشت. با تمام کوششی که از جانب دولت دست نشانده ساعد در زمینه تصویب لایحه الحاقی نفت در مجلس ۱۵ بعمل آمد، بخاطر مخالفتهائی که از جانب برخی از نمایندگان مجلس، با این قرارداد ابراز شد و تحت تاثیر افکار عمومی که سخت علیه اجحافات و تعدیات شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس و دخالت های این شرکت در امور داخلی ایران، برانگیخته شده بود، این امر صورت تحقق بخود نگرفت.

در آغاز سال۱۳۲۹، منصورالملک، از نوکران مارک دار انگلستان که جهت پیشبرد مقاصد اربابان خود و به تصویب رساندن قرارداد الحاقی نفت، به سمت نخست وزیری برگزیده شده بود، مجدداً لایحه مزبور را تقدیم مجلس کرد. نمایندگان جبهه ملی در مجلس، با این قرارداد، شدیداً مخالفت ورزیده و در سطح وسیعی به افشای اعمال زشت و ناهنجارانگلستان در ایران، دست زدند. جبهه ملی در آبان ماه۱۳۲۸، تحت رهبری دکتر مصدق بوجود آمده و مخالفت با قرارداد الحاقی نفت را در مرکز فعالیتهای خود قرارداده بود. منصورالملک از کوششهای ضد ملی خود، حاصلی ندیده و مجبور به استعفا گردید. در روزهای آخر عمر حکومت منصور، کمیسیونی بنام «کمیسیون نفت» مرکب از نمایندگان مجلس تشکیل گردید تا قرارداد الحاقی گس – گلشائیان را مورد بررسی قرارداده، گزارش خود را به مجلس تسلیم کند. تاریخ تشکیل کمیسیون نفت ۳۰ خرداد ۱۳۲۹ بود.

به محض استعفای علی منصور، سپهبد رزم آرا، روز پنجم تیر ماه، به سمت نخست وزیری انتحاب گردید. امپریالیسم انگلیس که نتوانسته بود بدست منصورالملک، بمقاصد شوم استعماری خود که مغایرت کامل با منافع خلقهای ایران داشت، برسد، این بار به رزم آرا، متوسل شده، کوشید بدست این عنصر ارتجاعی، منافع حیاتی خود را از خطر تعرض توده های بپاخاسته، حفظ کند. سپهبد رزم آرا، از نخستین روز زمامداری خود، علنا از منافع دولت انگلستان دفاع بعمل آورده، خود را طرفدار پر و پا قرص قرارداد الحاقی نفت، نشان داد. وی با امر ملی شدن صنعت نفت به مخالفت آشکار پرداخته، با جانبداری بی پرده خود از شرکت نفت غاصب، خشم و تنفر مردم را متوجه خود ساخت.

دکتر مصدق که پس از تشکیل کمیسیون مخصوص نفت، به ریاست آن انتخاب شده بود، در مهر ماه ۱۳۲۹، در حالیکه مبارزات مردم تحت ستم ایران علیه شرکت نفت و در جهت ملی کردن صنایع نفت، هر روز اوج بیشتری میگرفت، رسما اعلام کرد که « قرارداد دارسی و قرارداد ۱۹۳۳، همچنین قرارداد الحاقی را برسمیت نمیتواند بشناسد و این نوع اوراق بی ارزش، نخواهد توانست وسیله غصب حقوق مردم باشد.» روز ۱۴ آذر، نمایندگان جبهه ملی، دست باقدامی تاریخی زده، پیشنهادی مبنی بر ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور که بمعنی رد قرارداد الحاقی نفت نیز بود، تقدیم کمیسیون نفت مجلس کردند. « بنام سعادت ملت ایران و بمنظور کمک به تامین صلح جهانی، امضاء کنندگان ذیل، پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت ایران، در تمام کشور، بدون استثناء، ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت، قرار گیرد». زیر این پیشنهاد را دکتر مصدق، دکتر شایگان و سه تن دیگر از نمایندگان جبهه ملی، امضاء کرده بودند. کمیسیون نفت، تحت تاثیر افکار عمومی و در نتیجه کوشش و پافشاری دکتر مصدق و یارانش، در آذر ماه ۱۳۲۹، قرارداد الحاقی گس – گلشائیان را رد کرد. «کمیسیون نفت که طبق تصمیم ۳۰/۳/۲۹مجلس شورای ملی، تشکیل شده بود پس از مذاکرات و مطالعات، باین نتیجه رسید که قرارداد الحاقی ساعد – گس کافی برای استیفای حقوق ایران نیست. لذا مخالفت خود را با آن اظهار میدارد. »

گزارش کمیسیون نفت مبنی بر رد قرارداد الحاقی نفت، روز ۱۹ آذر تقدیم مجلس شورای ملی گردید. این، یک پیروزی بزرگ در امر مبارزه با امپریالیسم انگلستان و شرکت غارتگر نفت بود. انتشار خبر رد لایحه الحاقی نفت، سبب وجد و سرور عمومی شده، نوکران و جیره خواران امپریالیسم انگلیس را که در دربار و مجلس شورای ملی و سنا، ماوا گزیده بودند، دچار اندوه و نگرانی ساخت. مجلس شورای ملی، در شرایط فشار عمومی و غلیان شور و احساسات ضد امپریالیستی، مجبور به تصویب گزارش کمیسیون نفت در زمینه رد قرارداد الحاقی، گردید.

در حالیکه مبارزات توفانزای خلقهای بپا خاسته ایران علیه سلطه جابرانه امپریالیسم انگلیس، هر روز اوج بیشتری بخود میگرفت، رزم آرا، از تلاش مذبوحانه در جهت حفظ منافع اربابان خود باز نایستاده و لجوجانه با امر ملی شدن نفت و خلع ید از شرکت غاصب، مخالفت میورزید. وی، توده های بپا خاسته را تحقیر کرده و بیشرمانه اظهار میداشت، « ملتی که شایستگی لولهنگ ساختن را ندارد چگونه میتواند نفت خود را ملی کند؟» روز ۱۶ اسفند، رزم آرا توسط خلیل طهماسبی، ترور شد. فردای قتل رزم آرا، «کمیسیون نفت» باتفاق آراء، اصل ملی شدن صنایع نفت را تصویب کرد. این قانون در ۲۴ اسفند، بتصویب مجلس شورا و د ر ۲۹ اسفند به تصویب مجلس سنا رسید و باین ترتیب صنعت نفت در سرتاسر کشور، ملی اعلام شد.

پس از ترور رزم آرا، حسین علا از نوکران قدیمی انگلیس، سمت نخست وزیری را بعهده گرفت. ارتجاع ایران و اربابان امپریالیستش، با سر کار آوردن علا، این هدف شوم را دنبال میکردند که با توسل به حیله و تزویر، از حرارت و اشتیاق روز افزون توده های بپا خاسته در امر ملی کردن صنایع نفت کاسته و این جنبش اصیل مردمی را از بثمر رسیدن و توفیق در ریشه کن ساختن نفوذ استعماری بریتانیا از ایران، مانع شوند. علا که بدون تمایل و اظهار نظر مجلس شورای ملی و با اقدام مستقیم شاه، به نخست وزیری برگزیده شده بود، بمثابه آلت دست انگلستان و دربار پهلوی، وارد عمل شده و جهت پیشبرد مقاصد بیگانگان، در عین تظاهر به «میهن پرستی» و «طرفداری» از امر ملی شدن صنایع نفت، متوسل به ترور و خفقان گردید و در تهران و مناطق نفت خیز جنوب، اعلام حکومت نظامی کرد. اما این تهدیدات و تمهیدات ارتجاعی هیات حاکمه، کوچکترین خللی در عزم راسخ مردم، در پیشبرد امر مبارزه با استعمار انگلیس بوجود نیاورده، قادر به خاموش ساختن آتش پیکار بی امان خلق، نگردید.

اینجا لازم است متذکر شویم که دربار پهلوی، بمثابه پایگاه اصلی استعمار در ایران، از نخستین روزهای آغاز مبارزه علیه شرکت غاصب، با امر اعاده حقوق توده های محروم و زحمتکش ایران از امپریالیسم انگلیس و طرد نفوذ سیاسی و اقتصادی این قدرت درنده خوی استعماری از ایران، شدیداً به مخالفت پرداخته و بمرکز توطئه علیه جنبش ضد امپریالیستی و دمکراتیک خلقهای ایران، مبدل گردید. در شرایطی که خواست حق طلبانه ملی شدن صنایع نفت، به خواست عمومی تبدیل یافته و جنبش عظیم ضد استعماری هر روز اوج و اعتلای بیشتری می یافت، در بار پهلوی، پنهان و آشکاربه اخلالگری و سنگ اندازی در امر ملی کردن صنعت نفت پرداخته و با دست زدن به هر دسیسه ای می کوشید استعمارگران انگلیسی را از چنگ مبارزه سهمگین توده های بپا خاسته ایران، نجات دهد.

درنخستین روزهای سال تاریخی ۱۳۳۰، امپریالیسم انگلیس و هیات حاکمه دست نشانده، انواع توطئه ها را جهت خنثی ساختن جنبش ضد امپریالیستی مردم مبارز ایران، طرح ریزی کرده و بمنظور در زنجیر نگهداشتن توده های ستمدیده و محرومی که دلیرانه بپاخاسته و سلطه جابرانه استعمارگران را به مبارزه طلبیده بودند، از هیچ کوششی فروگزاری نمیکردند. اما حوادث، همچون تند باد شدیدی، حیل و دسایس آنها را نقش بر آب ساخته و توطئه های ننگین دشمنان آزادی و سعادت خلقهای ایران را یکی پس از دیگری، خنثی می نمود. در ۲۶ فروردین ۱۳۳۰، کمیسیون نفت مجلس شورای ملی، تحت ریاست دکتر مصدق، کمیسیونی فرعی مرکب از ۷ نفر تعیین کرده و به آنها ماموریت داد طرح اجرای قانون ملی شدن صنایع نفت را در سرتاسر کشور تنظیم و به مجلس ارائه دهند. کمیسیون نفت با تمام کارشکنیها و خرابکاریهای عمال استعمار، در پنجم اردیبهشت، طرح ۹ ماده ای خلع ید از شرکت غاصب نفت را تصویب کرد. درچنین شرایط نامساعد برای امپریالسم انگلیس و ارتجاع ایران، علا در ۶ اردیبهشت مجبور شد از مقام نخست وزیری استعفا بدهد. روز۷ اردیبهشت، مجلس شورای ملی در شرایط تشدید فوق العاده شور و غلیان عمومی، به نخست وزیری دکتر مصدق، رأی موافق داد. دکتر مصدق قبول شغل نخست وزیری را مشروط بتصویب لایحه ۹ ماده ای خلع ید کرده و در این مورد اصرار ورزید. لایحه مزبور در هفتم اردیبهشت، در مجلس شورا بتصویب رسیده و بدین ترتیب گام مهمی در راه استیفای حقوق مردم ایران از شرکت غاصب نفت، برداشته شد. دکتر مصدق برنامه دولت ملی خود را ۱- اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بر طبق قانون اجرای اصل ملی شدن مصوب ۹ اردیبهشت ۱۳۳۰ و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه اقتصادی کشور وایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی. ۲- اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداریها، قرار داد.

انتخاب دکتر مصدق به مقام نخست وزیری، فاجعه بزرگی برای استعمار انگلیس بود. این قدرت غارتگر استعماری، از همان ابتدای شروع بکار دولت مصدق، علیه حکومت ملی وی به توطئه گری پرداخته و جهت خنثی ساختن پیکار رهائیبخش خلقهای ایران در راه کسب آزادی، انواع تاکتیکهای محیلانه، بکار برد. دولت انگلستان، پس از اعتراض شدید به دولت ایران در زمینه نقض قرارداد ۱۹۳۳ وملی کردن صنایع نفت و نتیجه نگرفتن از این تشبثات، دراوایل خرداد ۱۳۳۰، به دادگاه داوری لاهه علیه ایران شکایت کرد و این اقدام خود را به اطلاع دولت مصدق رساند. دکتر مصدق وقعی باین تمهید استعماری نگذاشته و صلاحیت دیوان لاهه را جهت رسیدگی بشکایت شرکت غاصب نفت علیه ایران، رد کرد. در ۲۰ خرداد، هیاتی انگلیسی به ریاست جاکسون، جهت مذاکره با دولت مصدق، وارد ایران شد. اما دکتر مصدق با نظریات و پیشنهادات این هیات موافقت نکرد و مذاکرات به نتیجه نرسید. روز ۲۹ خرداد، دستور اجرای قانون خلع ید ازجانب دکتر مصدق، صادر گردید. در قسمتی از پیام تاریخی مصدق در رابطه با امر اجرای قانون خلع ید از شرکت غاصب نفت، چنین آمده بود: «از روز اول زمامداری، تمام سعی ومجاهدت این جانب به حل مسالمت آمیز قضیه نفت معطوف گردید و درتمام مکاتبات و مذاکرات با نمایندگان و وابستگان کمپانی سابق، مکرر تذکر دادم که اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت برای اینست که ملت ایران از یک طرف بندهای سیاسی را از گردن خود بردارد و از طرف دیگر به فقر و بدبختی غلبه کند. آنچه توانستیم تسهیلات فراهم آوردیم و طرق حل مشکلات را پیش بینی کردیم و دست خریداران سابق نفت را برای خرید آن باز گذاشتیم و موافقت کردیم آنان همچنان گردش چرخ صنایع مملکت خویش را با نفت خوزستان تامین کنند. ولی ناچار بودیم قانون را اجرا کنیم. شرکت سابق در جواب اخطار خلع ید که از طرف دولت ایران ابلاغ شد، اظهار داشت که پیشنهادهائی در زمینه قانون ملی شدن صنعت نفت دارد و نمایندگان خود را برای بیان مطلب به تهران اعزام میدارد. دولت شاهنشاهی با حسن نیت کامل، ورود آن هیات و حتی تمدیدی را که خواسته بودند، پذیرفت. ولی دیشب پس از آنکه پرده از روی پیشنهادهای آنها برداشته شد، معلوم گردید که زبان ما را نخواسته اند بفهمند. من مکرر چه در مجلس و چه در یادداشتها و بیانیه ها و مصاحبه ها اعلام کرده بودم که بهیچوجه در اجرای قانون که مظهر آرزو و اراده ملت ایران است، نمیتوانم قصور و مسامحه بکار برم. گویا نمایندگان شرکت، این حقیقت را ندیده گرفته اند و راه ادامه مذاکرات را بر ما بستند. بنابراین، برای اینکه اجرای قانون ادامه پیدا کند و تاخیر و وقفه ای در کار روی ندهد، صبح امروز با تصویب کمیسیون مختلط و هیات دولت، تصمیمات لازمه اتخاذ شد. دستور دادم عملیات اجرائی ادامه داده شود. اکنون بشما هموطنان عزیز که در تهران و ولایات پراکنده اید، این پیام مخلصانه و صمیمانه را میفرستم واز تقویت وحمایتی که در همه حال از دولت، برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت نموده و مینمائید، قبلا تشکر میکنم و تمنی دارم با آرامش و دور اندیشی بیشتری که شایان و شایسته ملت تاریخی ایران است مراقب اوضاع باشید و صف آهنین وحدت و یگانگی خود را حفظ کنید و نگذارید عوامل و ایادی حریف کهنه کار بر قدرت روحی و نیروی ایمان شما هجوم آورد. شرکت سابق میخواست بدون توجه به حق مسلم حاکمیت ملی و قانون مصوب مجلسین، ما را با دادن چند میلیون لیره علی الحساب گرم مذاکرات دور و دراز نگاه دارد. غافل از اینکه من اطمینان دارم فرد فرد شما بادیه و کاسه ای را که در خانه دارید، حاضرید همه را در راه نجات وطن در اختیار حکومت خدمتگزار خود بگذارید و گلیم زیر پای خویش را در گذرها به فروش برسانید. . . . . »

با به مورد اجرا گذاشته شدن قانون خلع ید، قدم مثبتی در راه طرد نفوذ استعماری بیگانگان از ایران برداشته شد ه، ضربه محکمی بر پیکر نفوذ اقتصادی و سیاسی بریتانیا در ایران وارد گردید. این اقدام عظیم ضد استعماری، تحرکی چشمگیر به جنبش ملی خلقهای ایران بخشیده، آنها را در راه پیشبرد امر مبارزاتی، مصممتر ساخت. با اجرای قانون خلع ید، اداره صنایع نفت برای نخستین بار بدست خود مردم ایران افتاده و دست استعمار انگلیس از منابع سرشار نفتی ایران، کوتاه گردید. این امر، خلاف حرف رهبران حزب توده را ثابت کرد که درست چند ماه قبل از ملی شدن صنایع نفت فریاد میزدند، « اصولا چگونه میتوان صنعتی را که در دست امپریالیسم باشد، ملی کرد.» روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰، بمثابه روز خلع ید از شرکت سابق نفت، برای همیشه در تاریخ پر حوادث مبارزات ضدامپریالیستی و دمکراتیک خلقهای ایران ثبت گردیده و بیاد آورنده پیکار قهرمانانه توده های دلیر و بپاخاسته علیه سلطه شوم استعمار گران غارتگر، میباشد.

پس از خلع ید از شرکت غاصب نفت، از یک طرف مبارزات ضداستعماری مردم ایران جهت طرد نفوذ امپریالیسم از کشور اوج بیشتری گرفته، به عمق و دامنه این مبارزات بطور قابل ملاحظه ای افزوده شد و از طرف دیگر، امپریالیسم انگلیس با تکیه به دربار پهلوی، این کانون دسیسه و فساد، به طرح ریزی توطئه های ننگین بیشتری جهت بشکست کشاندن جنبش ملی خلقهای بپاخاسته ایران، مبادرت ورزید.

امپریالیسم آمریکا، در آغاز جنبش توده های ستمدیده ایران علیه امپریالیسم انگلیس و شرکت غاصب نفت، خود را « دلسوز» مردم نشان داده، در راه بسط و توسعه نفوذ اقتصادی، نظامی و سیاسی خود در ایران، سخت مشغول کوشش و تقلا بود. تمام هم و تلاش امپریالیسم تازه نفس آمریکا، این بود که از ضعف نسبی امپریالیسم انگلیس در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم استفاده کرده و بامپریالیسم غالب در ایران مبدل گردد. بهمین جهت نیز، از آغاز نهضت ملی شدن صنایع نفت، امپریالیسم آمریکا علاقه بیشتری در زمینه مسائل سیاسی ایران از خود نشان داده و از هر فرصتی برای پیشبرد مقاصد آزمندانه خود بمنظور بزنجیر کشیدن ساکنین این کشور، استفاده میکرد. امپریالیسم انگلیس نیز برای بیرون آمدن از مخمصه و رها ساختن گریبان خود از چنگ پیکار دلیرانه خلقهای ایران و حفظ نفوذ و اعتبار سیاسی خود در خاورمیانه، به امپریالیسم آمریکا متوسل گردیده و میکوشید در تبانی و همکاری با این قدرت تجاوزگر استعماری، جنبش ضد امپریالیستی مردم ایران را با شکست، مواجه سازد و حکومت مصدق را به تسلیم و سازش وادارد.

در ۲۳ تیر ماه ۱۳۲۰، اورل هاریمن، نماینده ویژه ترومن، رئیس جمهور آمریکا، جهت مذاکره با دولت مصدق، وارد ایران گردید. در همان روز، حوادث خونینی در تهران بوقوع پیوست. در نتیجه یورش قوای انتظامی – که بدستور مستقیم دربار پهلوی عمل میکرد- بتظاهراتی که در مخالفت با مسافرت هاریمن برگزار شده بود، گروهی از شرکت کنندگان دراین اجتماع، کشته وزخمی شدند. بدنبال هاریمن، استوکس مهردار سلطنتی انگلستان وارد ایران شده و پیشنهاداتی جهت « حل» مساله نفت، تسلیم دولت مصدق کرد. مذاکره استوکس و مقامات دولتی ایران به نتیجه نرسید و نقشه امپریالیسم انگلیس در پیشبرد مقاصد شوم خود و به تسلیم واداشتن حکومت مصدق، عقیم ماند. مقاومت مصدق در مقابل توقعات بیجا و پیشنهادات غیر اصولی نمایندگان اعزامی امپریالیستهای انگلیسی و آمریکائی، بر خشم و غضب این دشمنان آزادی و سعادت خلقهای محروم و تحت ستم افزوده و آنها را بر آن داشت که با تکیه بر عمال پلید داخلی خود، علیه نهضت ملی، مشترکا وارد عمل شوند.

در شرایطی که توطئه های امپریالیستهای آمریکا و انگلیس علیه حکومت ملی، هر روز شکل حادتری بخود میگرفت و مصدق در مجلسین شورا و سنا از جانب ایادی استعمار انگلیس، در معرض سخت ترین حمله ها قرار داشت، رهبری حزب توده بر مخالفت خود با مصدق افزوده واو را رسماً « دلال نفت » نامید. « مردم » نشریه رسمی حزب توده، در آنروزها با دشمنان نهضت ملی، هم آوازه شده و در رابطه با مصدق، چنین مینوشت :« اکنون برای مردم مراقب و با هوش ایران کاملاً واضح و آشکار است که دولت مصدق مساله نفت را میخواهد بسود امپریالیسم، پایان دهد و با نام ظاهر فریب ملی شدن، نفوذ استعماری را در منابع نفتی ایران پا برجا نگاه دارد. مصدق نقش دلال نفت را بازی میکند. . . . . . . دکتر مصدق علناً بمنافع ملت ما خیانت میورزد و برای پا برجا نگاه داشتن نفوذهای ارتجاعی و امپریالیستی به ملت ما از پشت خنجر میزند. » ( مردم ارگان مرکزی حزب توده، شماره مورخ ۱۹/۵/۳۰)

در این میان، سیر حوادث بسرعت خود افزوده و جنبش عظیم ضد استعماری خلقهای ایران، هر روز دامنه وسیعتری بخود میگرفت. دولت انگلیس که نتوانسته بود از طریق مذاکره و تطمیع، مصدق را بسازش وا دارد، کوشید با دست زدن به اعمال تهدید آمیز و بوسیله زور وقلدری، حکومت وی را به تسلیم مجبور سازد. در شهریور ۱۳۳۰، دولت انگلیس اعلام داشت هیچ کس حق خرید نفت از دولت ایران را ندارد. بدنبال این اقدام تهدید آمیز بریتانیا، در مهر ماه همان سال، دکتر مصدق دستور داد کارشناسان انگلیسی، ایران را ترک کنند. انگلستان از دولت مصدق به شورای امنیت شکایت برده، کوشید در انظار جهانیان، خود را مظلوم و محق قلمداد کند. دکتر مصدق در مهر ماه، به آمریکا مسافرت کرده، در اجلاسیه شورای امنیت طی نطق مهمی، از اقدام مردم ایران در زمینه ملی ساختن صنایع نفت دفاع بعمل آورد و از روی جنایات استعمار انگلیس در ایران، پرده برداشت.

در ماههای بعد، امپریالیستهای آمریکائی و انگلیسی که متحداً علیه جنبش ملی خلقهای ایران وارد عمل شده بودند، فشار اقتصادی بر ایران را سخت تر کردند و کوشیدند از این طریق، حکومت مصدق را از پای در آورند. مصدق در آذرماه۱۳۳۰، جهت مواجه با فشارهای اقتصادی به قرضه ملی متوسل شده و از مردم خواست با خرید اوراق قرضه ملی و حمایت اقتصادی از دولت، توطئه های امپریالیستها را در به زانو در آوردن خلقهای بپا خاسته ایران، نقش بر آب سازند و از اینطریق رشد و بلوغ سیاسی خود را نشان دهند. طبقات متوسط و تهیدست جامعه، از ابتکار قرضه ملی استقبال کرده ودر این زمینه به حکومت ملی کمک رساندند. اما اقشار مرفه جامعه، از خرید قرضه ملی سرباز زدند. آنها موفقیت حکومت ملی مصدق را در امر التیام بخشیدن به وضع اقتصادی کشور، به سود خود نمیدیدند. رهبری حزب توده نیز نه تنها از امر قرضه ملی استقبال نکرد، بلکه با اصرار در سیاست چپ روانه و نادرست خود نسبت به حکومت ملی مصدق، قرضه ملی را تحریم کرد. « بسوی آینده» ارگان حزب توده، در تاریخ ۸/۱۰/۳۰، در رابطه با اقدام دولت، در زمینه قرضه ملی چنین نوشت :« نقشه استقراض دویست میلیون تومان از راه فروش اوراق قرضه ملی بهیچوجه به خاطر رفع بحران مالی خزانه طرح نگشته، بلکه اقدامی عوامفریبانه و صرفا بمنظور فقیرنشان دادن موجودی خزانه بوده است تا بدینوسیله دریافت وام از آمریکا و قبول پیشنهادات اسارت آور آنرا لازم و ضروری شناساند و از اینراه بر تلاشهای خود در جهت نفع امپریالیسم آمریکا پرده بکشد. »

در دیماه، ۱۳۳۰ به دنبال وخامت هرچه بیشتر روابط ایران و انگلیس، دولت مصدق از انگلستان خواست کنسولگریهای خود را در ایران تعطیل کند. چند روز بعد، دولت انگلستان سفیر خود را از ایران فراخواند. در اوایل خرداد۱۳۳۱، دکتر مصدق بمنظور دفاع از حقوق حقه ایران و رد دعاوی دولت بریتانیا، به لاهه رفت و طی نطق مبسوطی در دادگاه لاهه، ستمگریها و تعدیات امپریالیسم انگلیس را در ایران فاش و برملاء ساخت.

در ۲۵ تیرماه، دکتر مصدق بر سر اختلاف با شاه در مورد تعیین وزیر جنگ، از مقام نخست وزیری استعفا داد. مصدق که از نقش خائنانه شاه و دربار پهلوی در امر ملی شدن صنایع نفت مطلع بود، با تکیه بقانون اساسی، از شاه میخواست از دخالت در امور کشور، خودداری ورزیده و مطابق اصول مشروطه عمل کند. مصدق بمثابه نماینده بورژوازی ملی، در برخورد بمقام سلطنت، سیاست مدارا و مماشات را دنبال میکرد. این امر سبب میشد که دربار پهلوی همچنان به توطئه های خود علیه نهضت ملی توده های بپاخاسته ادامه داده و علیه حکومت ملی، از طرف امپریالیستهای آمریکا و انگلیس، مورد بهره برداری قرار گیرد. مصدق، از یک طرف، بمثابه عنصری آزادیخواه و ضد امپریالیست، با اقدامات ضد ملی شاه و درباربمخالفت پرداخته و با تشبثات ارتجاعی خاندان پهلوی مبارزه میکرد و از طرف دیگر، بعلت پایبند بودن باصول پارلمانی و مشروطه و داشتن عقاید لیبرالی، علیه دربار پهلوی، باقدامات جدی متوسل نمیشد. این تضاد ودو گانگی در حکومت مصدق، قدرتهای استعماری و دربار پهلوی را در اقدامات خرابکارانه بمنظور برانداختن حکومت ملی، جری تر میساخت.

در اواخر تیر ماه ۱۳۳۱، شاه در مقابل خواست مصدق در زمینه حق نخست وزیر در تعیین وزیر جنگ، سخت ایستاده و کوشید کنترل ارتش را که ماهیتی عمیقاً ارتجاعی داشت، برای اجرای توطئه های آتی، همچنان در دست خود داشته باشد. پس از استعفای مصدق از نخست وزیری، در ۲۶ تیرماه، قوام السلطنه، قره نوکر استعمار و قاتل کلنل محمد تقی خان پسیان، از طرف شاه به نخست وزیری انتخاب شد. قوام کوشید با توسل به قلدر منشی و دیکتاتوری، در مقابل مبارزات شکوفان خلقهای ایران سد و مانع ایجاد کند. وی، طی بیانه تند و مستبدانه ای، مردم را بسکوت و آرامش دعوت کرده، آنها را به اطاعت محض ازفرامین و دستورات دولت، فرا خواند. در بخشی از این بیانه کذائی چنین آمده بود:« وای بحال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم بزنند. اینگونه آشوبگران، با شدیدترین عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان داده ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه بمقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکنست تا جائی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان، دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه بموجب حکم خشک و بی شفقت قانون، قرین تیره روزی سازم. بعموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد. تهران ۲۷ تیر، ۱۳۳۱ رئیس الوزرا قوام السلطنه. »

از همان نخستین لحظه های استعفای مصدق و سرکار آمدن حکومت سرسپرده قوام، پیکار پرشور و عصیان عظیم توده های بپاخاسته و مبارز، علیه حکومت پوشالی وی، شروع شد. نمایندگان جبهه ملی در مجلس ۱۷، اعلامیه ای داده، مردم را بمقاومت در مقابل قوام فرا خواندند. بمنظورسرکوب مبارزات دلیرانه خلق، بدستور شاه و قوام، تانکها و زره پوشها به خیابانها آمده ونیروهای مسلح آماده سرکوب پیکار توده ها شدند. زد وخورد بین نیروهای انتظامی و توده های مبارز، از ۲۶ تیرماه شروع شد. در تهران و شهرستانها همه جا مردم دست به قیام و اعتراض زده، در تلگرافخانه ها متحصن شده و دشمنی و خصومت شدید خود را با حکومت قوام بطرق مختلف آشکار ساختند. تهران، تبریز، آبادان، اصفهان، کرمانشاه ودیگر شهرهای مهم کشور، به مراکز عمده مقاومت خلق در مقابل ارتجاع هار، مبدل شدند. روز ۲۹ تیر، اعتصاب عظیم کارگران کارخانه های مختلف در تهران، شروع شد. روز ۳۰ تیر، روز اوج مبارزات انقلابی توده ها و روز قیام عظیم وخونینی بود که هراس و وحشت به قلب دشمنان خلق انداخته، موجب استعفای حکومت چهار روزه قوام مزدور گردید.

در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، دهها هزار تن از مردم مبارز تهران دست به تظاهرات پر دامنه ای علیه حکومت قوام زده و با از جان گذشتگی و رزمندگی در خور تحسین، دربار پهلوی و قوام دست نشانده را به مبارزه طلبیدند. تظاهرات که از دانشگاه شروع شده بود، بزودی سرتاسر تهران را فرا گرفت. مردم با مشتهای گره کرده و فریادهای مرگ بر قوام، زنده باد آزادی، پیروز باد ملت، مصدق پیروز است، به مقابله با قوام مزدور و ارتش ارتجاعی برخاسته و در پیکار خونین با دشمنان خلق، نهایت شهامت و پایداری نشان دادند. بدستور شاه و قوام، تانکها و زره پوشها در خیابانها به حرکت در آمده، مردم دلیر و از جان گذشته را مورد حمله وحشیانه قراردادند. در طول نبرد خونین بین خلق و ارتجاع، گروه کثیری از مبارزین کشته و زخمی شدند. بخشی از سربازان و افسران آزادیخواه، از فرامین و دستورات فرماندهان خود سر باز زده و به جمع تظاهر کنندگان پیوستند. اعتصاب کارگران، آن روز در تهران صورت همگانی بخود گرفته، دانشگاه، مدارس و بازار بحال تعطیل در آمده بود. پیکار و قیام پر شکوه خلق، هر لحظه اوج بیشتری یافته و لرزه بر اندام دشمنان کینه توز آزادی میافکند. در شهرستانها نیز همه جا مبارزه و عصیان انقلابی مردم بپاخاسته همچنان ادامه داشت. شاه و قوام که از شدت یافتن جنبش و قیام خونین خلق، سخت بهراس افتاده بودند، مجبور بعقب نشینی گردیده و قوام ناچار شد از مقام نخست وزیری استعفا دهد. با برافتادن حکومت قوام و سرکار آمدن مجدد حکومت ملی دکتر مصدق، پیروزی عظیمی نصیب مردم مبارز ایران شده و توطئه های امپریالیستهای خون آشام علیه جنبش عظیم ضد امپریالیستی خلقهای ایران، با شکست مواجه شد.

در روزهای پس از پیروزی قیام توده ای ۳۰ تیر و سرکار آمدن مجدد حکومت ملی مصدق، این حکومت، در مبارزه با دربار پهلوی و مجازات و تعقیب قوام خائن و دیگر عناصر مزدور که در کشتار بیرحمانه مردم در ۳۰ تیر، مستقیما دست داشتند، پیگیری و سرسختی لازم، از خود نشان نداد. در شرایطی که موقعیت شاه و دربار پهلوی سخت متزلزل شده بود، حکومت مصدق به آسانی میتوانست با تکیه به توده ها و با اتخاذ سیاستی قاطع و انقلابی، بساط رژیم سلطنتی را برای همیشه از ایران برچیده و شاه و اشرف پهلوی وقوام و دیگر نوکران استعمار را که مجری فرامین بیگانگان در توطئه گری علیه جنبش ضد استعماری خلقهای ایران بودند، بپای میز محاکمه بکشد.

اما حکومت ملی مصدق، حکومت اقدامات محکم انقلابی نبود. این حکومت، در برخورد به دربار و قوام و دیگر توطئه گران، سیاست مدارا و مماشات را پیش گرفته، در زمینه مجازات مجرمین، اقدامی جدی بعمل نیاورد. در شرایط مساعد پس از قیام ۳۰ تیر، اقدامات محکم انقلابی در برخورد با ارتجاع داخلی، میتوانست پشتیبانی عظیم خلق را بهمراه داشته و ثمرات ارزشمندی برای جنبش آزادیبخش خلقهای ایران، ببار آورد. این سستی و غفلت حکومت مصدق در ماههای پس از قیام ۳۰ تیر، به امپریالیستهای آمریکا و انگلیس و سرسپردگانشان در ایران، امکان داد که بر ابعاد توطئه های خود علیه حکومت ملی وی افزوده و زمینه را برای کودتائی ضد ملی وسرنگونی دولت مصدق، آماده سازند.

در دوران پس از قیام ۳۰ تیر، آمریکا وانگلیس که وجود حکومت ملی مصدق را به ضرر منافع خود در ایران و خاورمیانه میدیدند و از گسترش جنبش آزادیخواهانه و ضد امپریالیستی خلقهای ایران به دیگر نقاط خاورمیانه شدیداً بیم داشتند، به توطئه های خود علیه خلقهای عصیان طلب ایران افزوده و امر سرنگون ساختن حکومت مصدق را در برنامه و دستور کار خود قرار دادند. در تبعیت از این سیاست امپریالیستی، ارتجاع هار ایران نیز در سطح وسیعتری، فعالیتهای ضد ملی خود را دنبال کرده و مخالفت و دشمنی با حکومت مصدق در مجلسین شورا و سنا، ارتش و دربار، شدت بیشتری یافت. ضمنا جناحی از جبهه ملی که عناصر خائنی نظیر آیت اله کاشانی، بقائی، مکی و حائری زاده را در بر میگرفت، آشکار بدشمنی با حکومت مصدق برخاسته و در توطئه چینی علیه منافع توده ها، با دربار پهلوی و مزدورانی نظیر سرلشگر زاهدی، وارد سازش و تبانی شدند.

در ۸مرداد ۱۳۳۱، بانک شاهنشاهی که متعلق به انگلستان بود و به مدت ۶۳ سال عملیات بانکی خود را در ایران ادامه میداد، تعطیل گردید. در ۵ شهریور همان سال، هندرسن و میدلتون، به ترتیب سفیر کبیر آمریکا و کاردار سفارت انگلیس، پیام مشترک ترومن – چرچیل را بدولت مصدق تسلیم کردند. این پیام بمنزله اولتیماتومی از طرف امپریالیستهای آمریکا و انگلیس به مصدق بود. آنها میخواستند مصدق تن به سازش داده، منافع خلق را زیر پا گذاشته و شرایط امپریالیستها را در مورد مسائل نفت بپذیرد. مصدق، پیام مشترک ترومن – چرچیل را رد کرده و نظر خود را در این باره چنین بیان داشت:« پیام نشان میدهد که اولیای امور انگلستان در لفافه عبارات تازه، عینا و بلکه شدیدتر، همان مقاصد سابق خود را دنبال میکنند. . . . . راه حلی که در این پیام پیشنهاد شد. . . . . به مراتب از راه حلهای سابق، شدیدتر غیر عملی تر است. . . . میخواهند مساله داخلی را. . . . . . بصورت اختلاف بین المللی در آورند. من شرم دارم این پیشنهاد را بخوانم، تا چه رسد به قبول آن. »

دکتر مصدق جهت عقیم گذاشتن توطئه های جیره خواران استعمار، در ماه شهریور، تعدادی از امرای ارتش را باز نشست کرد. افسران باز نشسته به سرکردگی سرلشگر فضل اله زاهدی، کانون افسران بازنشسته را به مرکز توطئه علیه حکومت مصدق مبدل ساخته و بدستور اربابان خود، در صدد تدارک کودتا، در آمدند. اشرف و علیرضا پهلوی در توطئه های ضد حکومت ملی، فعالانه شرکت داشتند. در ۲۱ مهر ماه، دولت مصدق اظهار داشت که توطئه ننگینی را که هدفش تدارک کودتا و سرنگونی حکومت ملی است، کشف کرده است. سرلشگر زاهدی و تعدادی دیگر از افسران عالیرتبه، در این توطئه شرکت داشتند.

با اوجگیری هر چه بیشتر مبارزات خلقهای ایران در جهت قطع نفوذ استعمارگران از ایران، امپریالیسم انگلیس هر چه بیشتر بدرنده خوئی خود افزوده و با استفاده از هر وسیله ای کوشید دولت مصدق را از پای درآورد. در مقابله با توطئه گریهای امپریالیسم انگلیس، حکومت مصدق تصمیم گرفت با این دولت استعماری که سالها خون مردم ایران را در شیشه کرده بود، قطع رابطه کند. روز ۲۴ مهر ماه، وقتی دکتر مصدق در صدد ایراد سخنرانی در مجلس شورا در زمینه توطئه گریهای انگلستان برآمد و خواست دلایل حکومت خود را درمورد قطع رابطه با انگلستان بگوش نمایندگان مجلس برساند، ایادی استعمار که در مجلس لانه کرده بودند، با عدم حضور خود در مجلس، جلسه را از اکثریت انداختند. بهمین جهت، دکتر مصدق از طریق رادیو پیام خود را بگوش مردم رساند. در این پیام رادیوئی، مصدق تصمیم دولت ایران را مبنی بر قطع رابطه با دولت انگلستان اعلام داشت، تا « به تحریک و تشبثات روز افزون ( آن دولت در ایران) خاتمه داده شود. » شاه، بمثابه عامل استعمارانگلیس، با این اقدام ضد استعماری حکومت مصدق، شدیداً مخالفت ورزیده و به هر وسیله ای کوشید، جلو این عمل انقلابی را بگیرد. روز سی ام مهرماه، دولت ایران بطور رسمی قطع رابطه با انگلستان را اعلام داشت. یک روز پس از قطع رابطه با انگلیس، بدستور دولت، مجلس سنا نیز که آشیان نوکران دربار و جاسوسان استعمار بود، منحل گردید. این یک عمل ارزنده و قابل تحسین بود.

در آذر ماه ۱۳۳۱، اختلاف بین دولت مصدق و مجلس شورا، شدت یافت. مجلس که نوکران استعمار و دشمنان امر رهائی خلقهای ایران در آن سنگر گرفته بودند و آیت اله کاشانی ریاست آنرا در اختیار داشت، در این زمان به مانع عظیمی در راه اقدامات حکومت مصدق مبدل شده بود و به هر وسیله ای میکوشید اقدامات ترقیخواهانه دولت را متوقف سازد. بهمین جهت نیز، مصدق تقاضای اختیارات یکساله از مجلس کرده و در اینمورد پافشاری بعمل آورد. کاشانی در خدمت به دشمنان جنبش ملی و در همراهی با دربار پهلوی، مخالفت با تقاضای اختیارات یکساله کرده و چنین اظهار داشت :« تا موقعی که ریاست مجلس شورای ملی را بعهده دارم، اجازه طرح لایحه اختیارات و نظیر این قبیل لوایح را که مخالف قانون اساسی است، در مجلس نمیدهم و صریحا قدغن میکنم که از طرح آن خود داری شود. » بقائی و مکی و دیگر دشمنان جنبش ملی نیز با تمدید اختیارات مصدق مخالفت ورزیده و در تضعیف حکومت ملی، از هیچ کوششی فرو گزاری نکردند. اما با تمام این مخالفتها و دشمنیها، مجلس از بیم افکار عمومی و در شرایطی که توده های مردم، تشبثات ارتجاعی نمایندگان مخالف مصدق را شدیداً محکوم میساختند، به لایحه تمدید اختیارات، رأی موافق داد. در بهمن ماه ۱۳۳۱، دولت مصدق، شیلات را ملی کرد.

پس از قیام ۳۰ تیر، موضع حزب توده، نسبت بدولت ملی دکتر مصدق، چندان تغییری نکرده و رهبری این حزب، همچنان حکومت وی را دولتی ارتجاعی مینامید! « بسوی آینده»، در شماره ۹/۱۰/۳۱ خود نوشت: « دولت ارتجاعی دکتر مصدق تسهیلات تازه ای در راه امپریالیستهای آمریکائی فرا هم می آورد. » همان روزنامه، ۴ روز بعد در شماره ۷۵۱ خود، در رابطه با تمدید اختیارات مصدق که ارتجاع هار وابسته به انگلیس با آن شدیداً مخالفت میورزید چنین نوشت :« منظور دکتر مصدق. . . . . تشدید فشار بر توده های ضد استعماری ملت بود. » و در شماره ۷۵۴ مورخ ۲۶/۱۰/۳۱این روزنامه، در مورد دکتر مصدق چنین اظهار نظر شده بود:« دکتر مصدق با مانورهای مزورانه خود، روز بروز بر دامنه نفوذ امپریالیستهای آمریکائی در کشور ما میافزاید. . . . مصدق امپریالیستهای آمریکائی را خارجی نمیداند، زیرا آنها تکیه گاه او و نظایر او هستند و در سراسر جهان، سیاست آنها است که طبقات حاکمه رو به زوال را سر پا نگهداشته است. مصدق از بدو زمامداری خود، گاهی در پرده و زمانی آشکار، سیاست تبعیت از امپریالیسم آمریکا را، دنبال کرده است. »این سند به روشنی نشان میدهد که سیاست حزب توده در رابطه با دولت ملی دکتر مصدق نه تنها در دوران قبل از قیام ۳۰ تیر، بلکه ماهها پس از این قیام نیز سیاستی بغایت چپ روانه و غلط بود. در حالیکه امپریالیستهای انگلیس و آمریکا، هرروز توطئه جدیدی جهت سرنگونی حکومت مصدق طرح میکردند، رهبران حزب توده، این عنصرمبارز را عامل امپریالیسم آمریکا نامیده و او را در معرض بیرحمانه ترین حمله ها قرار میدادند.

علیرغم نوشته های دروغین حزب توده، مصدق چه در دوران قبل از قیام ۳۰ تیر وچه در دوران پرآشوب پس از این قیام توده ای، بهیچوجه، عامل امپریالیسم آمریکا نبود و در جهت منافع هیچ امپریالیسم دیگری نیز، عمل نمیکرد. در کتاب « تجربه ۲۸ مرداد» که در سال ۱۳۵۹، پس از سرنگونی رژیم شاه، بمنظور توجیه انحرافات بیشمار حزب توده در دوران ملی شدن نفت، نوشته شده است، رهبران این حزب مجبور به اعتراف شده اند که تضاد دکتر مصدق با امپریالیسم آمریکا در دوران پس از قیام ۳۰ تیر، به مراتب حادتر شده و اقدامات هندرسن، در حوادث خونین ۳۰ تیر، خشم و عصبانیت شدید مصدق را برانگیخته بود. در صفحه ۲۱۴ این کتاب، چنین میخوانیم:« در مناسبت با امپریالیسم آمریکا نیز، مصدق پس از ۳۰ تیر ماه، کمی خشن تر شد. دخالت مستقیم و علنی هندرسن سفیر آمریکا در تهران در حوادث تیر ماه، مصدق را نسبت باو بحدی خشمگین کرده بود که شایعه فراخواندن و حتی اخراج او از تهران به روزنامه ها راه یافت. گفته میشد ممکن است مصدق پس از بدست آوردن زمام امور ارتش، بکار مستشاران آمریکائی در ایران پایان دهد. » در بخش دیگر این کتاب، نویسنده اعتراف به این واقعیت میکند که مصدق مخالف امپریالیسم آمریکا بود و بهمین جهت نیز امپریالیسم آمریکا حکومت ملی وی را سرنگون ساخت. این اعتراف صریح، کلیه اتهامات ارگانهای رسمی حزب توده را در دوران حکومت مصدق حتی در ماههای پس از قیام ملی ۳۰ تیر، دال بر وابستگی مصدق بامپریالیسم آمریکا، رد کرده و خط مشی چپ روانه وانحرافی حزب توده را به روشنی آشکار میسازد: « امپریالیسم آمریکا دشمن ملی شدن نفت و استقلال ایران بود و مصدق را به جرم سیاست مستقل و ملی اش، سرنگون کرد. » (« تجربه ۲۸ مرداد» از انتشارات حزب توده، صفحه ۲۷۱)

هر قدر از قیام توده ای ۳۰ تیر بیشتر سپری میشد، دسایس و توطئه گریهای امپریالیستهای آمریکا و انگلیس علیه حکومت مصدق، ابعاد بیشتری بخود میگرفت و ارتجاع هار ایران، جهت سرنگونی این حکومت، باقدامات خائنانه بیشتری دست میزد. در اواخر بهمن ماه ۱۳۳۱، جیره خواران استعمار، بدستور اربابان امپریالیست خود، دست بتحریکاتی در میان ایل بختیاری زده و سبب بروز شورشهای ضد دولتی شدند. سر لشگر زاهدی و دیگر امرای ارتش، در این توطئه، مستقیما شرکت داشتند. با وجود اینکه این توطئه شوم توفیقی پیدا نکرد و برخی از گردانندگان اصلی آن نیز دستگیر شدند، اما حکومت مصدق با عناصر سرسپرده ضد انقلاب بطور انقلابی برخورد ننموده و در زمینه تنبیه و مجازات آنها اقدام جدی بعمل نیاورد. با پیروی از این سیاست ناپیگیر و زیان بار، حکومت مصدق وقتی مزدورانی نظیر سرلشگر زاهدی را پس از کشف توطئه ای دستگیر میکرد، بجای اینکه آنها را به مجازات اعمال خائنانه خود برساند این سرسپردگان امپریالیستها را پس از چند روز یا چند ماه زندانی کردن، یکی پس از دیگری آزاد ساخته و به نوکران استعمار، فرصت میداد، تحریکات و توطئه های خود را علیه حکومت ملی و منافع خلقهای ایران همچنان ادامه دهند. در اواخر اسفند ماه، سر لشگر زاهدی که در رابطه با حوادث شورش ایل بختیاری دستگیر گردیده بود، پس از ۲۰ روز توقیف، از زندان آزاد گردید! ابوالقاسم بختیار که سرکردگی شورش ایل بختیاری را بعهده داشت، با وجود اینکه دستگیر شد، اما به مجازات، نرسید.

حادثه نهم اسفند ۱۳۳۱، نقطه اوج توطئه گریهای امپریالیستها و ارتجاع ایران بسرکردگی دربار پهلوی، علیه حکومت ملی دکتر مصدق بود. در نهم اسفند، دشمنان آزادی، بدستور اربابان خود قصد آن داشتند با حادثه آفرینی و تشبثات ضد ملی، دکتر مصدق را به قتل رسانده و حکومت وابسته و مزدوری را جانشین حکومت ملی وی گردانند. در آن روزها، مصدق تصمیم گرفته بود جهت مقابله با دسایس دربار و نمایندگان مزدور مجلس، رفراندمی برگزار کرده و مردم را از خیانتها و نیرنگ بازیهای وابستگان استعمار، مطلع سازد. بهمین جهت نیز نامه ای به شاه نوشته واین تصمیم خود را باطلاع وی رساند. بخشی از این نامه در این جا نقل میشود:« تصمیم دارم رفراندم را عملی کنم و مردم را از جریانات کشور مستحضر نمایم. به مردم بگویم که والاحضرت اشرف وقتی اینجا بود چه کارهائی در حق من کردند و علیاحضرت ملکه مادر چه موانعی سر کارهای من تراشیده اند. همچنین قضایای بختیاری را هم بگویم. » ( کیهان ۱۰/۱۲/۳۱)

دشمنان نهضت ملی و در رأس آنها، دربار پهلوی، بمنظور جلوگیری از این اقدام مترقی دکترمصدق و جهت سرنگون کردن حکومت وی، دست به توطئه ننگینی زده و حادثه ۹ اسفند را به وجود آوردند. امپریالیستهای آمریکا و انگلیس و ایادی شوم داخلیشان چنین نقشه کشیده بودند که شاه تمایل بمسافرت بخارج نشان داده، این تصمیم خود را طی پیامی باطلاع مردم برساند و دکتر مصدق را نیز قبلا از این امر مطلع گرداند. آنگاه، چاقوکشان درباری و اراذل و اوباش و امرای باز نشسته ارتش، این « شاه پرستان» سینه چاک، در مقابل کاخ سلطنتی به تظاهرات بنفع شاه پرداخته و از وی بخواهند از تصمیم خود به مسافرت، صرف نظر کند. قرار بود در این گیر و دار، چاقوکشان درباری تحت سرکردگی شعبان بی مخ، دکتر مصدق را بقتل رسانیده و به آرزوی امپریالیستها در پایان دادن به عمر حکومت ملی وی، جامه عمل بپوشانند!

مطابق نقشه ای که ارتجاع کشیده بود، روز نهم اسفند، شاه تمایل خود را بمسافرت به خارج جهت «معالجه و استراحت » اعلام داشت! دکتر مصدق نیز با این مسافرت موافقت کرد. آنگاه شاه، طی پیامی این تصمیم خود را باطلاع مردم رساند. دکتر مصدق روز ۹ اسفند، به منظور خداحافظی به کاخ شاه رفت. آنگاه اراذل و اوباش و امرای ارتش و « شاه پرستهای» جیره خوار که بعضی از آنها کفن پوش بودند، بطرف کاخ سلطنتی روانه شده و با راه انداختن تظاهرات ارتجاعی، از شاه خواستند که بخاطر « مصالح ملی» از مسافرت خود صرف نظر کند! آیت اله بهبهانی و آیت اله کاشانی، در بسیج تظاهرا ت «شاهپرستان»، فعالیت زیاد از خود نشان داده و از اینکه شاه تصمیم به مسافرت به خارج گرفته بود، شدیداً « نگران» بودند. آیت اله بهبهانی روز ۹ اسفند، معرکه گردانی تظاهرات چاقوکشان و اراذل را بعهده داشت و آیت اله کاشانی، طی نامه ای از مردم خواست که اجازه ندهند شاه، کشور را ترک کند! افسران ارشد ارتش و اراذل و چاقو کشانی که در بیرون از کاخ سلطنتی اجتماع کرده و شعارهائی بنفع شاه میدادند، در صدد آن بودند که وقتی دکتر مصدق از کاخ سلطنتی خارج میشود، او را بقتل برسانند. اما بر خلاف پیش بینی توطئه گران، دکتر مصدق از در شمالی کاخ بیرون رفته و بدین ترتیب توطئه امپریالیسم و دربار شاه در بقتل رساندن وی، نافرجام ماند. سپس اراذل و اوباش « شاهپرست»، بمنظور بقتل رساندن دکتر مصدق، به خانه وی حمله کرده و درب خانه را شکستند. اما مصدق از پشت بام فرار کرد و توطئه ارتجاع به نتیجه نرسید. آنگاه دربار، این کانون دسیسه و توطئه، اعلامیه ای انتشار داده و طی آن با تشکر ا ز احساسات بی شائبه عمومی(!!!!)، انصراف شاه را از مسافرت به خارج اعلام داشت :« اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بواسطه کسالت تصمیم داشتند مسافرت کوتاهی از راه عراق پس از زیارت عتبات مقدسه، بخارج بفرمایند. این تصمیم شاهانه موجب نگرانی و بروز احساسات میهن پرستانه از طرف قاطبه مردم محترم گردید و با اجتماع و تظاهرات شایسته تقدیری، خواهان انصراف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از مسافرت شدند. چون خاطر خطیر شاهانه پیوسته معطوف به رعایت افکار عامه میباشد، با سپاسگزاری و قدردانی از احساسات پاک مردم، فعلاً از مسافرت انصراف فرمودند. »(!!!!) با این جملات مکارانه و سرتا پا دروغ، دربار پهلوی میخواست شرکت خود را در توطئه ننگین ۹ اسفند تکذیب کرده و روی اعمال خیانت کارانه خود در طرح نقشه قتل مصدق، پرده ساتر بکشد.

پس از خنثی شدن توطئه نهم اسفند و به سنگ خوردن تیر ارتجاع، توده های بپاخاسته و مبارز، در سرتاسر کشور، دست به تظاهرات دامنه داری بنفع دولت مصدق زده و نفرت و انزجار خود را از توطئه های شوم دربار پهلوی اعلام داشتند. نقش بر آب شدن توطئه نهم اسفند، هرچه بیشتر بر رسوائی شاه و دربار افزوده و خائنینی نظیر آیت اله کاشانی، مکی و بقائی را در انظار عمومی، بی آبرو و منفرد ساخت.

در ماههای پس از حادثه ۹ اسفند، کوشش امپریالیستهای آمریکا و انگلیس و ارتجاع داخلی، جهت سرنگون ساختن حکومت ملی مصدق، ابعاد وسیعتری بخود گرفت. محافل آمریکا و انگلیس بر سر سرنگون ساختن حکومت ملی، به توافق کامل رسیده و فعالانه وارد عمل شدند. در اسفند ماه، کنفرانسی با شرکت وزرای امور خارجه آمریکا و انگلیس در شهر واشنگتن تشکیل گردید و در این کنفرانس، در زمینه ساقط ساختن دولت مصدق، تبادل نظر بعمل آمد.

اینجا لازمست مختصری در باره مقاصد و اهداف امپریالیسم آمریکا در ایران و خاورمیانه در سالهای ملی شدن نفت نوشته و علت همدستی این امپریالیسم جهانخوار را با امپریالیسم انگلیس جهت سرنگون ساختن حکومت ملی مصدق، توضیح دهیم. آمریکا تنها قدرت امپریالیستی بود که از جنگ جهانی دوم نیرومند بیرون آمده و بر خلاف دیگر امپریالیستها، صدمه و آسیب زیادی ندیده بود. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، این امپریالیسم توسعه طلب، بدامنه دست اندازیهای خود افزوده، جهت کسب مستعمرات در نقاط مختلف جهان با امپریالیستهای قدیمی و در درجه اول با انگلیس و فرانسه، به رقابت و همچشمی پرداخت.

امپریالیستهای انگلیس و فرانسه، با وجود اینکه در جنگ جهانی دوم بر رقیب سر سخت خود، امپریالیسم آلمان پیروز شده بودند، اما در نتیجه لطمات جنگ، ضعیفتر گردیده و نیرویشان به تحلیل رفته بود. وقتی پس از جنگ جهانی، جنبشهای آزادیبخش ملی در بسیاری از مستعمرات قدرت یافته و امپریالیستهای فرانسه و انگلیس در معرض سیل خروشان پیکار خلقهای تحت ستم قرار گرفتند، امپریالیسم آمریکا در جستجوی مستعمرات و منابع طبیعی خلقهای در بند، موقعیت را برای دست اندازی به مناطق نفوذ دیگر امپریالیستها، مغتنم شمرده و در لباس « کمک» به جنبشهای آزادیبخش، در راه پیشبرد مقاصد استعماری خود، فعالانه وارد عمل شد. امپریالیستهای انگلیس و فرانسه در چنین شرایطی، چاره را در آن دیدند که جهت مقابله با مبارزات بی امان خلقهای بپا خاسته جهان و حفظ مستعمرات خود، با امپریالیسم آمریکا کنار آمده، امتیازاتی به این قدرت تازه نفس استعماری داده و در همکاری و تشریک مساعی با آمریکا، از رشد و اوجگیری جنبشهای رهائیبخش خلقهای تحت ستم جلوگیری بعمل آورند.

این اوضاع و احوال، شرایط بس مساعدی را جهت گسترش هرچه بیشتر نفوذ امپریالیسم آمریکا در کشورهای تحت ستم بوجود آورد. سازش و تبانی بین آمریکا و انگلیس در مورد « حل عادلانه» مساله نفت ایران و سرنگون ساختن حکومت ملی مصدق را باید از این زاویه، مورد بررسی قرار داد. امپریالیسم آمریکا که جهت نفوذ هرچه بیشتر در ایران و فریب خلقهای اینکشور، در آغاز ملی شدن صنعت نفت، خود را موافق این امر نشان میداد، پس از قطع امید از جلب نظر دکتر مصدق بطرف خود و در نتیجه به توافق رسیدن با امپریالیسم انگلیس بر سر تقسیم منابع نفتی ایران، در تبانی با این امپریالیسم غدار، در صدد تدارک کودتا، جهت سرنگون ساختن حکومت مصدق بر آمد.

سال ۱۳۳۲، با تشدید مخالفت ایادی استعمار در مجلسین شورا و سنا علیه حکومت مصدق آغاز شد و دامنه خرابکاری و توطئه گری مخالفین که با سازمانهای جاسوسی سیا و اینتلیجنس سرویس در رابطه بودند، هر چه وسیعتر گردید. امپریالیستها تصمیم گرفته بودند بهر قیمتی شده، دکتر مصدق را از پای در آورده و دولت ملی وی را سرنگون سازند.

عدم وجود حزبی انقلابی در رهبری جنبش ضد امپریالیستی و دمکراتیک، مسلح نبودن کارگران و دهقانان و دیگر توده های زحمتکش، سیاست مدارا و مماشات حکومت مصدق در برخورد با توطئه های امپریالیسم و ارتجاع، وجود نفاق و تشتت در صفوف خلق، سیاستهای فرصت طلبانه رهبری حزب توده، نفوذ همه جانبه امپریالیسم و ارتجاع در ارتش و بوروکراسی اداری، دست بدست هم داده و به قدرتهای استعماری امکان داد بسهولت، حکومت مصدق را سرنگون سازند.

روز اول اردیبهشت، سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دکتر مصدق، بعلت عدم موافقت با توطئه های دربار پهلوی و خودداری از شرکت در کودتا علیه مصدق، از طرف مخالفین دولت ربوده شد. سرتیب زاهدی، دکتر بقائی و دربارپهلوی، در این توطئه دست داشتند. شش روز بعد، خبر قتل افشارطوس اعلام گردید. قاتلین افشارطوس، وی را شدیداً مورد شکنجه قرار داده و ناخنهایش را کشیده بودند. گرچه تعدادی از شرکت کنندگان در قتل فجیع افشارطوس دستگیر شدند، ولی هیچکدام از آنها به کیفر اعمال خود نرسیدند! این خود، عدم قاطعیت دکتر مصدق را در بمجازات رساندن دشمنان کینه توز جنبش ضداستعماری باردیگر به آشکارترین وجهی نشان داده و مشوق مرتجعین توطئه گر در پیشبرد مقاصد ننگین شان گردید.

در ماه اردیبهشت، بدنبال قتل افشارطوس، سرلشگر زاهدی که در توطئه های امپریالیستها علیه حکومت مصدق، از مهره های اصلی محسوب میگردید، به صوابدید و پشتیبانی آیت اله کاشانی، در مجلس، متحصن شد. کاشانی، مقدم وی را در مجلس شورا گرامی داشته و « از مزاحمتهائی که تا کنون برای وی فراهم شده» معذرت خواست!

در ۲۹ خرداد، تظاهرات عظیمی از طرف نیروهای مترقی در تهران برگزار گردید. در تیرماه، دولت مصدق تصمیم گرفت از طریق مراجعه به آراء مردم و رفراندم، مجلس ۱۷ را که اکثریت اعضای آن با مصدق مخالف بودند و به مقاصد امپریالیستها خدمت میکردند، منحل سازد. در ۲۳ تیر، نمایندگان طرفدار مصدق که اقلیت مجلس را تشکیل میدادند، بعنوان اعتراض به اشکال تراشیها و اخلالگریهای اکثریت ارتجاعی مجلس، بطور دسته جمعی استعفا دادند. وقتی در ۲۹ تیر ماه، تصمیم دولت در زمینه انحلال مجلس مسلم گردید، سرلشگر زاهدی به تحصن خود در مجلس خاتمه داده و بدون اینکه کسی مزاحمش گردد، روانه خانه اش شد، تا تحت حمایت سازمان جاسوسی سیا، در جهت فراهم ساختن مقدمات کودتای ۲۸ مرداد، فعالیت کند! در تظاهرات عظیم ۳۰ تیر ۱۳۳۲، که دهها هزار تن در آن شرکت کرده بودند، خواست انحلال مجلس بطور جدی، مطرح گردید.

در تیرماه، فعالیت مامورین عالیرتبه و ایادی داخلی امپریالیستها جهت سرنگون ساختن حکومت مصدق شدت بیشتری یافت. در اینماه، اشرف پهلوی، ژنرال شوارتسکف، آلن دالس و هندرسن در سوئیس گرد هم آمده و در زمینه تدارک کودتا علیه حکومت مصدق، به چاره اندیشی پرداختند. کرمیت روزولت، رئیس بخش خاور میانه سازمان جاسوسی سیا، روز ۲۸ تیرماه، وارد تهران گردید تا مستقیما در اجرای طرح کودتا شرکت کند.

در پنجم تیر ماه، دکتر مصدق، طی پیامی از مردم ایران خواست سرنوشت مجلسی را که جز اخلال در کارهای ترقیخواهانه دولت و کمک به مقاصد شوم استعمار، کار دیگری نداشت، تعیین کنند. روز سوم مرداد ماه، اشرف پهلوی که پس از قیام سی تیر از ایران تبعید شده بود، جهت تدارک مقدمات کودتا، بطور ناشناس وارد تهران گردیده به ملاقات شاه شتافت تا وی را از نقشه کودتا، مطلع سازد. روزنامه های مترقی باین مسافرت اشرف شدیداً اعتراض کرده و اخراج فوری این جاسوس امپریالیستها را از ایران طلب کردند. دکتر مصدق پیامی به شاه فرستاده، در مورد اخراج فوری اشرف، اصرار ورزید. در چنین شرایطی، اشرف مجبور گردید روز ۸ تیر ماه، ایران را ترک گوید. ژنرال شوارتسکف آمریکائی از مهره های اصلی سیا در تدارک کودتای ضد ملی ۲۸ مرداد ۳۲، روز چهارم مرداد، وارد ایران شده و با شاه و دیگر سرسپردگان استعمار، تماس برقرار نمود.

روز ۱۲ مرداد، مردم تهران با شرکت در رفراندم، موافقت خود را با انحلال مجلس اعلام داشتند. در ۱۹ مرداد، در شهرستانها نیز چنین رفراندمی برگزار گردید. گرچه این اقدام مصدق یک اقدامی بجا و مثبت بود، اما کافی برای جلوگیری از کودتای ننگینی که امپریالیستهای آمریکا وانگلیس تدارک دیده بودند، نبود. هنوز، در دربار پهلوی مهر وموم نشده و اساس سلطنت واژگون نگردیده بود. هنوز، ارتش ضد خلقی وجود داشت و فرماندهان سرسپرده آن که دل خوشی از دولت مصدق نداشتند، دست در دست استعمارگران، مشغول توطئه علیه این حکومت ملی بودند و نفع خود را در توسل بکودتای خائنانه و سرکار آوردن رژیمی سر سپرده و سرکوبگر میدیدند. در حالیکه مردم مسلح نبودند و ارتش در اختیار امپریالیستها و ارتجاع داخلی بود، انحلال مجلس به تنهائی کافی برای جلوگیری از فعالیتهای شوم بیگانگان و مرتجعین نبود و مانعی بر سر راه کودتا بوجود نمیآورد. روز ۲۰ مرداد، شاه، طبق قراری که با مامورین سیا گذاشته بود، از تهران به رامسر مسافرت کرد. در ابتدا قرار بود، کودتا روز ۲۲ مرداد عملی گردد. اما چون حزب توده، اخبار مربوط بکودتا را در اختیار دکتر مصدق قرار داد، انجام آن به ۲۴ مرداد، محول گردید. شب ۲۴ مرداد، کودتاگران، دکتر حسین فاطمی، مهندس زیرک زاده و چند تن دیگر از نزدیکان دکتر مصدق را دستگیر کرده، آنها را به کاخ سعد آباد بردند. در همان شب سرهنگ نصیری با زره پوش و سرباز و تجهیزات جنگی بخانه دکتر مصدق رفت تا به بهانه رساندن نامه محرمانه شاه به مصدق، وی را دستگیر کرده و کودتا را عملی سازد. اما دکتر مصدق که قبلاً از مقاصد کودتاگران، خبر دار شده بود، دستور داد نصیری را گرفته و زندانی کنند. تا سپیده دم، بسیاری از دیگر افسران کودتاچی نیز دستگیر شدند و بدین ترتیب کودتا، عقیم ماند. شاه بمحض اطلاع از خبر شکست کودتا از ایران فرار کرده، به بغداد رفت و از آنجا عازم رم شد. اما سر لشگر زاهدی در تهران باقیماند تا تحت نظارت جاسوسان سیا و از مخفیگاهی که سفارت آمریکا در اختیارش گذاشته بود، به تدارک کودتای ضد ملی بپردازد۰

بدنبال شکست کودتا، حسین فاطمی و دیگر یاران مصدق، از زندان آزاد شدند. فاطمی که مبارزی سرسخت و از مخالفین بی امان دربارپهلوی بود، ضمن سخنرانی پرشوری در متینگ ۲۵ مرداد که از طرف جبهه ملی برگزار شده بود، چنین اظهار داشت :« جنایات دربار پهلوی، جنایات ملک فاروق را روسفید کرده، خائن همیشه خائف است. کودتای اجنبی وقتی نقش برآب شد، شاه به اولین سفارت انگلیس پناه برد. شکر خدا را که آخرین پایگاه ۳۰ ساله انگلستان یعنی دربار پهلوی منهدم شد که جز اراده شما نمیتوانست این کانون را منهدم کند. »

اما شکست کودتای ۲۵ مرداد، پایان ماجرا نبود و جاسوسان سیا در همدستی با دربار پهلوی و دیگر نوکران بیگانه، کودتای جدیدی را جهت سرنگون ساختن حکومت ملی، تدارک دیدند، کودتائی که ۳ روز پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد، با موفقیت انجام یافته و امپریالیستهای آمریکا و انگلیس را، بسرنوشت خلقهای ایران حاکم گردانید. بدنبال شکست کودتای ۲۵ مرداد، توطئه گران مرکز عملیات خود را بسفارت آمریکا منتقل ساخته و از آنجا بفعالیتهای تبهکارانه خود، ادامه دادند. در بین روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، توده های مبارز و بپاخاسته در تهران و شهرستانها، طی تظاهرات پر شوری، انزجار خود را از دربار پهلوی اعلام داشته و مجسمه های شاه را در میادین و امکنه عمومی، درهم شکستند.

زمان بطور برق آسا میگذشت و کودتاگران، تحت فرمان کرمیت روزولت، سخت مشغول تقلا بودند. در ۲۶ مرداد، هندرسن وارد تهران شده و به دیدار دکتر مصدق رفت. هندرسن در ملاقات خود با دکتر مصدق، به وی تذکر داد که دولت آمریکا دیگر حکومت وی را رسمی نمیشناسد و نخست وزیری او را غیر قانونی میداند! دکتر مصدق از لحن خشن هندرسن سخت خشمگین گردیده و این مامور سیا و کارگزار مکار امپریالیسم آمریکا را از منزل خود بیرون کرد. هندرسن پس از این حادثه، با مطبوعات تماس گرفته و رسما اعلام داشت، آمریکا سرلشگر زاهدی را نخست وزیر قانونی ایران میداند. روزنامه «داد» نیز که به سر دبیری عمیدی نوری، این نوکر استعمار، همچنان به انتشار خود ادامه میداد، در صفحه اول خود، فرمان شاه را که بدست سازمان جاسوسی سیا نوشته شده بود و مبنی بر عزل دکتر مصدق از مقام نخست وزیری و انتصاب سرلشگر زاهدی بجای وی بود، انتشار داد و به نفع کودتاگران، دست به تبلیغات زد.

نویسنده کتاب « تجربه ۲۸ مرداد»، در رابطه با ملاقات مصدق و هندرسن، دروغهائی را سر هم کرده و دکتر مصدق را متهم میسازد که در ملاقات با هندرسن، از خود ترس و تزلزل نشان داده است. در صفحه ۲۹۶ این کتاب، از قول روزولت جاسوس سیا، صحنه ملاقات مصدق با هندرسن، چنین ترسیم شده است: «جنتلمن پیر که از لحن شدید لوئی هندرسن آشکارا یکه خورده بود، دست و پای خود را گم کرد و تقریبا به التماس افتاد که نه آقای سفیر مایل نیستم که شما اینکار را بکنید. اجازه بدهید که رئیس پلیس را صدا کنم. خواهید دید ترتیبی خواهم داد که هم میهنان شما مورد حمایت ویژه قرار بگیرند.» نویسنده دروغپرداز کتاب، با نهایت بیشرمی اظهار عقیده رئیس بخش خاورمیانه سیا را پایه استدلال خود قرار داده و عنصر مبارزی نظیر دکتر مصدق را که هرگز تسلیم امیال امپریالیستها نگردید، به ترس و جبن متهم میسازد! معلوم نیست اظهار نظر کسانی نظیر روزولت که در خدمت به منافع انحصارات بین المللی، از بدترین دروغپردازیها و غدر و کینه توزیها فرو گزاری نمیکنند، در مورد شخصیتهائی نظیر دکتر مصدق که کینه امپریالیستها را شدیدا علیه خود برانگیخته بود، چه ارزش و اعتباری میتواند داشته باشد؟

پس از تدارک مقدمات کودتا، مزدوران بیگانه، تحت نظارت مستقیم سیا وارد عمل شدند. صبح روز ۲۸ مرداد، مشتی اراذل و اوباش و الواط و فواحش، به خیابانهای مرکزی شهر ریخته، با دادن شعارهائی بنفع شاه، به شرارت و عربده جوئی پرداختند. سرکردگی تظاهرات در دست آیت اله بهبهانی، سر لشگر زاهدی، امرای ارشد ارتش و الواط معروف تهران از آنجمله شعبا ن بی مخ، طیب و رمضان یخی بود! سازمان جاسوسی سیا مدتها پیش، پول لازم جهت بکار گرفتن چاقو کشان و اوباش را در اختیار آیت اله بهبهانی و دیگر عناصر خائن، گذاشته بود. آیت اله کاشانی نیز با کودتا گران در امر سرنگون ساختن حکومت مصدق، کاملا همکاری داشت.

شرکت کنندگان در تظاهرات « شاهپرستانه» در میدان بهارستان، به مراکز احزاب و سازمانهای مترقی حمله کرده و از ضرب و جرح مبارزین و قتل و غارت و انواع ددمنشیها و مفسده جوئیها، خودداری نکردند. اما دولت مصدق که در حالت انفعال بسر میبرد، قادر به نشان دادن عکس العملی در مقابل این درنده خوئی اشرار و اوباش، نبود. برخلاف انتظار دکتر مصدق، تمام ارگانهای انتظامی به نهضت ملی خیانت کرده و به کودتاگران پیوسته بودند. حتی سرتیپ دفتری رئیس کل شهربانی، خواهر زاده مصدق که مورد اعتماد کامل وی بود، در کودتای ننگین، فعالانه شرکت داشت ! کودتائی که با عربده جوئی اشرار و الواط شروع شده بود، همانا پشتیبانی ارتش را پشت سر داشت. سازمان جاسوسی سیا، در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در درجه اول با تکیه به ارتش ارتجاعی شاه، موفق شد کودتای ننگین خود را انجام داده و حکومت مصدق را سرنگون سازد. نیروهای ارتش که مقاومتی در مقابل خود نمیدیدند، بتدریج در نقاط مختلف شهر مستقر گردیده و مراکز حساس را اشغال کردند. سرلشگر زاهدی، در ساعت ۵/۳ بعد از ظهر، از رادیو که به اشغال کودتاگران در آمده بود، سقوط حکومت ملی مصدق را اعلام داشت.

تنها مقاومت جدی که آنروز در تهران به چشم میخورد، مقاومت دلیرانه افراد گارد محافظ خانه مصدق بود که تا ساعت ۵/۷ بعد از ظهر در مقابل کودتاگران ایستادگی کرده و از خانه مصدق دفاع بعمل آوردند. روزنامه کیهان، در ۲۹ مرداد ماه ۳۴، در اینمورد چنین نوشت:« تا حدود ظهر، اطراف منزل آقای مصدق، آرام بود و قوای محافظ همه راهها را بسته بودند. . . . . دسته هائی از جمعیت مقارن ظهر آمدند. . . چند تیر شلیک شد و عقب نشستند. حدود ساعت ۵/۴ چند تانگ دیگر نیز بکمک تظاهر کنندگان آمدند. تانگها آماده حمله بخانه مصدق بودند. شلیک رگبار مسلسلها قسمتی از بالای خانه را خراب کرد. . . . در این موقع ۲۷ تانگ اطراف خانه مصدق را گرفته بودند. . . مسلسلهای تانکها مرتبا کار میکردند. . . تانکها وارد باغ شدند، هر کس هرچه بدستش میآمد، از منزل مصدق میبرد. چند دقیقه بعد خانه خالی و بکلی ویران شد. » در حالیکه تانکها وزره پوشها اقامتگاه مصدق را مورد حمله قرار داده بودند، یاران ونزدیکان وی، او را قانع ساختند که خانه را ترک گفته و به مامن امنی پناه ببرد. پس از انکه دکتر مصدق خود را تسلیم کرد، کودتاچیان وی را زندانی ساخته و رژیم ترور و اختناق را بر اساس سرکوب بیرحمانه آزادیهای دمکراتیک، بوجود آوردند. بدین ترتیب حکومت ملی مصدق که بمدت دو سال و سه ماه دوام داشت، بدست امپریالیسم آمریکا و انگلیس و از طریق کودتائی جنایتکارانه که از طرف سازمان جاسوسی سیا ترتیب داده شده بود، سرنگون گردید و رژیم کودتا به سرکرد گی شاه-زاهدی، بر شئون کشور، حاکم شد.

پس از به نتیجه رسیدن کودتا، شاه فراری به ایران برگشته و بدست امپریالیسم آمریکا و با کمک ویاری شعبان بی مخ تاجبخش، تخت و تاج خود را بار دیگر تصاحب کرد. ایدن وزیر امور خارجه انگلیس که از دشمنان کینه توز نهضت ملی خلقهای ایران بود، پس از شنیدن خبر سقوط حکومت مصدق، در دفتر خاطراتش چنین نوشت:« خبر سقوط دکتر مصدق هنگامی بدست من رسید که بهمراهی همسر و فرزندم جهت گذراندن ایام تعطیل در میان جزایر یونان در مدیترانه مشغول استراحت بودم ومن آنشب به خوشحالی وصول این خبر، خواب راحتی کردم. »

در اینکه کودتای ضد ملی ۲۸ مرداد را سازمان جاسوسی سیا ترتیب داده بود، امروزه کوچکترین شک و تردیدی وجود ندارد. در اینمورد تا حال کتابها نوشته شده و مطالب فراوانی برشته تحریر در آمده است. سازمان سیا، میلیونها دلار جهت عملی کردن این کودتا خرج کرده و با این دلارها، امرای ارتش، کارمندان عالیرتبه دولت، تعدادی از روحانیون و عناصر بد نام، فواحش و اراذل و اوباش را خریداری کرده بود. روزنامه نیویورک تایمز در شماره ماه مه ۱۹۶۱ خود، نوشت:« در ساقط کردن حکومت ملی دکتر مصدق، سیا نقش اصلی را بازی کرد. »

در جریان کودتای ۲۸ مرداد، در روزهای سرنوشت سازی که آینده کشور بدست بیگانگان و عمال داخلی آنها رقم زده میشد، از حزب توده صدائی بلند نشد. رهبران حزب توده در روزهای قبل از ۲۸ مرداد، بارها در نشریات خود، به دولت دکتر مصدق در رابطه با کودتای احتمالی هوشیار باش داده و مکرراً اظهار داشته بودند که باید کودتا را به ضد کودتا مبدل ساخت!! اما روز ۲۸ مرداد، وقتی سازمان سیا بدست ارتش ارتجاعی و مشتی اراذل و اوباش موفق به انجام کودتای خود گردید، رهبران حزب توده کوچکترین عکس العملی در مقابل این کودتای امپریالیستی نشان نداده و در سکوت و خاموشی فرو رفتند. چنانکه میدانیم در آنروزها حزب توده، دهها هزار عضو و طرفدار داشت و شبکه افسری آن، شامل بیش از ۶۰۰ تن افسر و درجه دار بود. برخی از این افسران در مراکز حساس ارتش مشغول کار بودند. حزب توده با این نیروی عظیمی که در اختیار داشت، اگر دارای رهبری پیگیر و انقلابی بود، در ۲۸ مرداد به بهترین وجهی میتوانست در مقابل کودتاگران ایستاده، به دودلیها و ندانم کاریهای بورژوازی ملی فائق آمده و توطئه شوم امپریالیستهای ددمنش را علیه جنبش ضد امپریالیستی خلقهای ایران، نقش بر آب سازد.

اما رهبران حزب توده، نه عناصری انقلابی و قاطع بودند و نه افکار و اندیشه های منجمد آنها میتوانست فراتر از مبارزه آرام پارلمانتاریستی چیز دیگری را ببیند! آنها در خود، جرات مبارزه پیگیر و استوار با امپریالیسم و ارتجاع را ندیده و جهت خنثی ساختن توطئه های قدرتهای امپریالیستی، فکری نکرده بودند. برخی از این رهبران، در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به جنبش توده ها پشت پا زده، به خدمت رژیم شاه در آمدند.

رهبران رفرمیست حزب توده که در طول حکومت پر حوادث مصدق، از سیاستی بغایت فرصت طلبانه و انحرافی پیروی کرده بودند، چگونه میتوانستند در روزهای بحرانی و حساس بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد، توده های خلق را بسیج کرده، آنها را مسلح نموده و کودتای امپریالیسم را به ضد کودتا، مبدل سازند. آنها از نخستین روزهای حکومت ملی تا نهم اسفند ماه ۱۳۳۱، در نشریات خود مرتبا به دکتر مصدق فحش داده و او را « عامل امپریالیسم آمریکا» نامیده بودند و آنوقت در روزهای حساس اواخر مرداد ماه ۳۲، انتظار داشتند بطور معجزه آسائی جبهه واحدی از نیروهای خلقی بوجود آمده و در مقابل توطئه امپریالیستها و ارتجاع هار ایران مقاومت کند! آنها در راه ایجاد جبهه واحد خلق نه تنها کوچکترین کوشش جدی بعمل نیاورده بودند، بلکه با برخورد های بغایت انحرافی به حکومت ملی مصدق و عدم توانائی در تشخیص تضاد اصلی در جامعه و مغشوش ساختن مرز بین دوست و دشمن، امکان ایجاد این جبهه راتا حد زیادی غیر ممکن ساخته بودند.

در سا لهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، رهبران حزب توده، جهت توجیه اشتباهات و فرصت طلبیهای خود، در دوران ملی شدن صنعت نفت، حرفهای زیادی زده و در مواردی نیز از خود « انتقا د» کرده اند. اما آنقدر عدم صداقت و ضد و نقیض در این مطالب وجود دارد که هر انسان اندیشمند و منصفی، به آسانی میتواند به مغلطه گوئیها و دروغپردازیهای رهبری حزب توده پی برده و از تلاشهای مذبوحانه آنها در طفره رفتن از اظهار واقعیات و وارونه نشاندادن حقایق، آگاه شود.

رهبران حزب توده، ابتدا گناه شکست جنبش را در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، کاملا به گردن مصدق و بورژوازی ملی انداخته، خود را از هر اشتباه و لغزشی مبرا دانستند. بعدها، در مقابل فشار اعضاء و هواداران حزب، از خود « انتقاد» کرده و معترف شدند که در برخورد با حکومت ملی مصدق، دچار چپ روی شده و در ۲۸ مرداد، آمادگی جهت روبرو شدن با دشمن و خنثی ساختن کودتای امپریالیسم و ارتجاع را نداشتند! در قطعنامه پلنوم ۴ حزب توده که در تیرماه ۱۳۳۶ برگزار شد، در اینمورد چنین میخوانیم:« رهبری حزب با اینکه یک سال پیش، یعنی از سرکار آمدن قوام، خطر کودتا را از طرف محافل امپریالیستی و ارتجاعی حس میکرد، دست به تدارک برای مقابله با کودتا نزد و نقشه آماده عمل نداشت. . . . . لازمست تصریح شود که در بروز خطای رهبری یعنی عدم آمادگی، غفلت و عدم تحرک وی، مسئولیت اساسی متوجه خود رهبری است. »

– ۳۱۷ این کتاب چنین میخوانیم:« در روز ۲۸ مرداد، ما تنهای تنها بودیم و مصدق هم تنها بود. ولی نه به تقصیر ما بلکه به تقصیر مدعیان دروغین هواداریش که. . . . . . او را تنها گذاشتند. . . . . . در این لحظه دشوارکه. . . کودتاچیان رادیو را گرفته و فرمان نخست وزیری زاهدی را بامضای شاه به اطلاع ایران و دنیا رسانیدند. . . . حزب توده ایران بدون اسلحه، حزب غیر قانونی. . . . . تنها رها شده است. در این وضع حزب چه میتوانست بکند؟ »

آنچه مسلم است، نه دکتر مصدق و نه رهبران حزب توده در روز ۲۸ مرداد، از قاطعیت و روش انقلابی لازم جهت بسیج بی پروای توده ها و در هم شکستن کودتای ننگین امپریالیسم و ارتجاع، برخوردار نبودند. مصدق که ارتش ارتجاعی شاه را دست نخورده نگهداشته و در راه ایجاد ارتشی خلقی، کوچکترین اقدامی نکرده بود، چگونه میتوانست با کمک این ارتش ارتجاعی که سرکردگان خائن آن همه در خدمت امپریالیسم و دربار بودند، کودتای امپریالیستی را خنثی سازد؟

رهبران فرصت طلب حزب توده، اگر از سرشتی انقلابی برخوردار بودند و واقعا قصد در هم شکستن کودتا را داشتند، میبایستی منتظر دستور دکتر مصدق ننشسته و با نیروی عظیمی که در اختیار داشتند، به مسلح کردن کارگران و دهقانان پرداخته و رهبری مقاومت انقلابی در مقابله با کودتاگران را بعهده بگیرند و در عین حال نیروهای طرفدار مصدق را نیز بدنبال خود بکشانند. سازمان افسری حزب توده با داشتن بیش از ۶۰۰ عضو فداکار، میتوانست در این رابطه سخت موثر باشد. در روز ۲۸ مرداد و روزهای بعد، اعضاء و هواداران حزب با بیقراری در انتظار عکس العمل رهبری حزب توده در مقابل کودتاگران بودند. اما رهبری حزب توده حرکتی از خود نشان نداده و خواست توده ها را در روبروشدن رزمجویانه با دشمنان خلق، بی جواب گذاشت. حزبی که در تمام دوران فعالیتش گامی فراتر از مبارزه رفرمیستی و پارلمانتاریستی ننهاده بود، حزبی که در کابینه قوام السلطنه خائن شرکت کرده، با ملی شدن صنایع نفت مخالفت ورزیده، قرضه ملی را تحریم کرده و در تمام دوران حکومت مصدق، از سیاستی غیر اصولی، چپ روانه و راست روانه پیروی کرده بود، چنین حزبی چگونه میتوانست بطور ناگهانی به حزبی انقلابی و پیگیر مبدل گردیده و جهت در هم شکستن کودتا، به بسج بی پروای توده ها، بپردازد!

در خاتمه این نوشته، لازم میدانیم، با یاد آوری از مبارزات تحسین آفرین توده های بپا خاسته ایران در امر ملی شدن صنعت نفت، خدمات و جانفشانیهای دکتر مصدق، رهبر این مبارزات عظیم ضد استعماری ومقاومت و پایداری حسین فاطمی، افسران توده ای، کریم پور شیرازی و دیگر مبارزین که پس از کودتای ۲۸ مرداد، بدست جلادان کودتاچی اعدام شدند، به خیانتی که امثال کاشانی ها، مکی ها و بقائی ها، به نهضت ملی شدن نفت کردند، اشاره کنیم. این عناصر خیانت پیشه، در آن سالهای سرنوشت ساز، در لباس د وستان خلق، ظاهر شده، بصفوف نهضت ملی پیوسته و در حساس ترین موارد، از پشت، باین جنبش عظیم ضد امپریالیستی، خنجر زدند.

اینک، رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، بمنظور فریب افکار عمومی و وارونه نشان دادن حقایق تاریخی، خاطره پرشکوه مبارزات مصدق ها و فاطمی ها را خوار داشته و در نهایت بیشرمی، عنصر خائنی همچون آیت اله کاشانی را بمثابه قهرمان ملی شدن نفت، قلمداد میکند. رسانه های تحت سانسور رژیم دروغپرداز، کاشانی خیانتکار را بمثابه مظهر ایستادگی در مقابل استعمارگران، نشان داده و همکاری آشکار وی را با قدرتهای امپریالیستی و دربار پهلوی، در جریان کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، کتمان میکنند. تاریخ را بدتر از این، نمیتوان تحریف کرد. مرتجعینی که فضل اله نوری را قهرمان انقلاب مشروطه جا میزنند و همه جا، از بد نام ترین چهره های ارتجاعی، برجسته ترین قیافه های مردمی میسازند، باید هم، کاشانی خائن را بجای دکتر مصدق، قهرمان ملی شدن نفت قلمداد کرده و رهبر واقعی این مبارزات را بباد حمله بگیرند. در سالهای نخستین به قدرت رسیدن رژیم جمهوری اسلامی که رهبران فرصت طلب و ارتجاعی حزب توده با این رژیم ضد مردمی، جبهه واحدی تشکیل داده بودند، در خوشرقصی به سردمداران این رژیم جنایتکار، به توجیه خیانتهای آشکار کاشانی پرداخته و از این «افتخار» که در گذشته، کاشانی دست اتحاد حزب توده را فشرده است، در خود احساس غرور میکردند! آنها در این زمینه، وقیحانه در کتاب « تجربه ۲۸ مرداد» چنین مینویسند:« در دوران ملی شدن نفت، ما کوشش فراوانی برای متحد شدن با جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی مذهبی بکار بردیم. مناسبات ما با آیت اله کاشانی همواره توام با تفاهم و احترام بود. حتی زمانیکه کاشانی از مصدق فاصله گرفت، ما برای نزدیکتر کردن ان دو کوشیدیم. متقابلا آیت اله کاشانی نیز بارها دست اتحاد ما را فشرد و بشارت داد که جبهه واحد ملی تشکیل میشود. » ( کتاب تجربه ۲۸ مرداد از انتشارات حزب توده – تهران ۱۳۵۹ صفحه ۳۲۷) تنها عناصرسازشکاری همچون رهبران حزب توده میتوانند خیانتهای کاشانی را به جنبش ضد امپریالیستی خلقهای ایران، این چنین فراموش کنند. میم – س ایوانف نویسنده کتاب تاریخ نوین ایران که مورد تایید رهبری حزب توده میباشد و ترجمه فارسی کتابش در ۱۳۵۶ توسط حزب توده انتشار یافته است، در صفحه ۱۷۲ خود، ارزیابی کاملا متفاوتی در باره ماهیت آیت اله کاشانی ارائه میدهد:« جناح راست جبهه ملی ایران ( کاشانی، بقائی، حائری زاده و مکی). . . . فعالانه علیه دمکراتها و کمونیستها اقدام میکردند. این جناح که خود وابسته به امپریالیستهای آمریکا بود سعی میکرد تا مساله نفت را بنفع آمریکا حل و فصل نماید. »

هیچ نظری موجود نیست: